ظاهر آيه سازگار باشد. برخى مفسران معتقدند
براى اينكه برادران پى به نقشه يوسف نبرند، در آغاز و با اين سخن كه بنيامين به
دليل كوچك بودن، نمىتواند دزدى كرده باشد، از جست و جوى محموله وى خوددارى
مىشود؛ اما برادران براى اثبات بىگناهى خويش بر انجام بازرسى اصرار مىورزند.[1] با پيدا شدن
پيمانه، برادران، بنيامين را همانند برادرش يوسف، دزد مىخوانند: «قالوا
ان يَسرِق فَقَد سَرَقَ اخٌ لَهُ مِن قَبلُ فَاسَرَّها يوسُفُ فى نَفسِهِ و لَم
يُبدِها لَهُم ...». (يوسف/ 12، 77) يوسف با شنيدن اين اتهام ناراحت شده؛ اما
چيزى را بروز نمىدهد. آنها در واقع با اين سخن، افزون بر ابراز دوباره كينه و حسد
خويش، از دزدى بنيامين، بيزارى جسته، خود را از وى و برادرش جدا مىكنند.[2] بر اساس
پارهاى از گزارشهاى تفسيرى، برادران با سرزنش بنيامين، او و برادرش را مايه دردسر
هميشگى خود مىخوانند. بنيامين نيز در مقام دفاع و با اشاره به داستان يوسف عليه
السلام، آنان را مايه مصيبت خود و برادرش ناميده، در رد اتهام دزدى، قرار دادن
پيمانه دربار خويش را به همان كسى نسبت مىدهد كه بهاى آذوقه را در ميان بار
برادران نهاده بود.[3] تلاش برادران براى رهايى بنيامين با تعيين مجازات بردگى براى بنيامين، برادران
مىكوشند با يادآورى پدر پير او و نيكوكار خواندن عزيز مصر (يوسف)، عواطف وى را
تحريك و با پيشنهاد نگهدارى يكى از آنها به جاى بنيامين، او را آزاد كنند: «قالوا
يايُّهَا العَزيزُ انَّ لَهُ ابًا شَيخًا كَبيرًا فَخُذ احَدَنا مَكانَهُ انّا
نَركَ مِنَ المُحسِنين» (يوسف/ 12، 78)؛ اما يوسف با ظالمانه خواندن اين پيشنهاد،
آن را نمىپذيرد: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ ان نَأخُذَ الّا مَن وجَدنا مَتعَنا
عِندَهُ انّا اذًا لَظلِمون». (يوسف/ 12، 79) برادران پس از نااميد شدن از يوسف عليه
السلام، به كنارى رفته، دور از ديگران به چارهجويى مىپردازند. برادر بزرگتر با
يادآورى سوگند و پيمان اكيدشان و نيز كوتاهى گذشته درباره يوسف، از عدم بازگشت
خويش به كنعان و ماندگار شدن در مصر جز با اجازه و[1] . جامعالبيان، مج 8، ج 13، ص 30؛ روضالجنان، ج 11، ص 123
[2] . التفسير الكبير، ج 18، ص 183؛الميزان، ج 11، ص 226
[3] . جامعالبيان، مج 8، ج 13، ص 41؛مجمعالبيان، ج 5، ص 386