نقش وى برجسته شده، تا پايان حكايت، حضور پر
رنگ او حفظ مىشود. از گزارش قرآن هم برمىآيد كه بنيامين نيز
مانند يوسف كه هر دو از يك مادر بودند، بيش از برادران ديگر، مورد علاقه يعقوب
عليه السلام بوده است: «اذ قالوا لَيوسُفُ واخوهُ احَبُّ الى ابينا ...». (يوسف/ 12،
8) اين پيوند عاطفى، حسادت برادران را برانگيخته، زمينهساز آزار و اذيت بنيامين
از سوى آنان مىشد (يوسف/ 12، 69، 89)؛ اما بنيامين همه ناملايمات و نيز رنج سالها
دورى از برادر را با صبر و بردبارى تحمل كرد و پاداش نيك آن را با ديدار يوسف كه
در اوج عزت و اقتدار بود، دريافت كرد. (يوسف/ 12، 90) نقشه يوسف براى آوردن بنيامين به نزد خود هنگام قحطى و خشكسالى در سرزمين كنعان و روانه
شدن پسران دهگانه يعقوب عليه السلام به مصر براى تهيه آذوقه[1] آن حضرت به
سبب دلبستگى شديد به بنيامين و ترس از دچار آمدن او به سرنوشت يوسف، وى را نزد خود
نگه مىدارد.[2] يوسف با ديدن برادران، آنها را مىشناسد؛ اما خود را
معرفى نمىكند. (يوسف/ 12، 58) از سياق آيات برمىآيد كه يوسف، به بهانهاى درباره
اصل و نسب و خاندان آنها پرسشهايى كرده، پس از اطلاع از زنده بودن پدر و بنيامين
(نك: يوسف/ 12، 59-/ 61)، زمينه درخواست براى آوردن بنيامين به نزد خويش را فراهم
مىآورد. قرآن در اين باره به جزئيات اشاره نمىكند؛ اما براساس گزارش تورات[3] و تفاسير
متأثر از آن،[4] يوسف براى اينكه شك و ترديد برادرانش را برنينگيزد، آنان
را به اتهام جاسوسى، سه روز زندانى مىكند. آنان در مقام دفاع، به معرفى خود، پدر
پير و برادر ديگرشان مىپردازند كه نزد پدر مانده است و اينكه به قصد خريد غلّه به
مصر آمدهاند. پس از آماده شدن بارها و هنگام حركت، يوسف از آنان مىخواهد كه به
عنوان گواه صدق خويش، در سفر دوم، برادر ديگرشان را هم بياورند: «و لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قالَ
ائتونى بِاخٍ لَكُم مِن ابيكُم الا تَرَونَ انّى اوفِى الكَيلَ وانا خَيرُ
المُنزِلين» (يوسف/ 12، 59)؛ اما جزئيات ياد شده مستند معتبرى ندارد[5] و با بخش
پايانى آيه نيز سازگار نيست. ظاهر اين بخش نشان مىدهد كه آنان به شايستگى مورد
احترام و پذيرايى يوسف قرار گرفته و آذوقه كاملى دريافت كردهاند و اين با اتهام
جاسوسى و[1] . جامع البيان، مج 8، ج 13، ص 10؛مجمعالبيان، ج 5، ص 374 كتاب مقدس، پيدايش، 42: 1- 3
[2] . كتاب مقدس، تكوين 42: 4؛ جامعالبيان،مج 8، ج 13، ص 10
[3] . كتاب مقدس، پيدايش، 42: 8- 24
[4] . جامعالبيان، مج 8، ج 13، ص 10؛ كشفالاسرار، ج 5، ص 99؛ مجمعالبيان، ج 5، ص 374
[5] . الميزان، ج 11، ص 209