با كشتهشدن آن دو عبدالرحمان عوف اظهار تأسف
كرده، مىگفت: زرههايم از دست رفت و اسيرم نيز كشته شد.[1] هنگام دفن اجساد مشركان، جنازه اميّه در داخل
زره باد كرده بود و بر اثر جابهجايى متلاشى مىشد، ازاينرو بدن او را همانجا با
سنگ و خاك پوشاندند.[2] أميّه در شأن نزول: مفسّران در ذيل آياتى پر شمار از وى ياد كردهاند
كه در بيشتر موارد نام اميه به همراه گروهى از سران قريش يا سردمداران شرك ذكر
شده؛ ولى در چند مورد مفاد آيات تنها بر وى تطبيق شده است كه بدين شرح است: 1. مفسران در ذيل آيه 28 كهف/ 18 كه پيامبر
صلى الله عليه و آله را موظف مىسازد تا همواره با كسانى باشد كه هر صبح و شام
پروردگار خويش را خوانده و تنها رضاى او را مىطلبند و از آنان چشم برنتابد،
گفتهاند كه اميّه از آن حضرت مىخواست تا ياران بىبضاعت خود را از گرد خويش
بپراكند تا بزرگان مكه و در پى آن ساير مردم به حضرت بگروند. خداوند پيامبرش را از
پيروى كسانى كه قلبشان از ياد خدا غافل گشته و مطيع هواى نفس خويش گرديده و دچار
افراطاند باز مىدارد[3]: «واصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدعونَ
رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشىّ يُريدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ
زينَةَ الحَيوةِ الدُّنيا ولا تُطِع مَن اغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا واتَّبَعَ
هَوهُ وكانَ امرُهُ فُرُطا». (كهف/ 18، 28) 2. طبرسى براساس نقلى از حسن، آيات پايانى يس/
36 را درباره اميّة بن خلف شمرده، سپس در صحت آن ترديد كرده است. او تكّه استخوانى
پوسيده را از گورستان برداشت و نزد پيامبر آورد و به استهزا و انكار گفت: چه كسى
اين استخوانهاى پوسيده را زنده مىكند: «اوَ لَم يَرَ الانسنُ انّا
خَلَقنهُ مِن نُطفَةٍ فَاذا هُوَ خَصيمٌ مُبين* وضَرَبَ لَنا مَثَلًا[1]. الاشتقاق، ص 129 [2]. السيرةالنبويه، ج 2، ص 638 [3]. كشف الاسرار، ج 5، ص 680- 681؛ تفسيرقرطبى، ج 10، ص 255