متفاوت ذكر كردهاند.[1] عبدالرحمن
در دوره پيامبر با عثمان عقد اخوت بسته بود[2]؛ اما ازدواج او با
امّكلثوم (خواهر مادرى عثمان) در گرايش عبدالرحمن به عثمان در شوراى 6 نفره براى تعيين
خليفه سوم، نقش فراوانى داشت كه اميرمؤمنان، امام على عليه السلام به آن اشاره
كرده است.[3] عبدالرحمن مردى ثروتمند بود و چون از دنيا رفت ارث
فراوانى از او به امّكلثوم رسيد.[4] او سپس به همسرى عمرو عاص درآمد و يك
ماه پس از آن درگذشت.[5] تاريخ مرگ او را دوره خلافت على عليه السلام
(35- 40 هجرى) ذكر كردهاند.[6] به نقل طبرى چون عثمان، عمرو عاص را
در سال 25 از ولايت مصر عزل كرد[7] امّكلثوم را طلاق داد.[8] با توجه به
اينكه گزارشات ديگر سخن از همسرى او با عبدالرحمن تا سال 31 هجرى دارد گزارش طبرى
مورد تأمل است. امّكلثوم از راويان حديث است[9] و شيخ در
رجال خود و ابن حبان در كتاب الثقات از او نام بردهاند.[10] يكى از
روايات فضيلت سوره توحيد از او منقول است.[11] امّكلثوم در شأن نزول: 1. هنگامى كه برادران امّكلثوم از پيامبر
خواستند براساس پيمان حديبيه (كه مطابق يكى از بندهاى آن اگر فردى در مكه مسلمان
شده و به مدينه هجرت مىكرد پيامبر صلى الله عليه و آله بايد او را به قريش
برمىگرداند) خواهر خود را به مكه باز گردانند، و او از ضعف و ناتوانى خود در
برابر فشارها و شكنجههاى كافران مكه سخن گفت آيه 10 ممتحنه/ 60 نازل شد و از
پيامبر خواست كه ايمان زنان مهاجر به مدينه را بيازمايد و چنانچه آنان را مؤمن
يافت از بازگرداندنشان به كافران چشم بپوشد[12]:
«يايُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اذا جاءَكُمُ المُؤمِنتُ مُهجِرتٍ فَامتَحِنوهُنَّ
اللَّهُ اعلَمُ بِايمنِهِنَّ فَان عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنتٍ فَلا تَرجِعوهُنَّ الَى
الكُفّارِ ...». بنابر برخى روايات، پيامبر در پاسخ به برادران او فرمود: زنان مشمول
قرارداد[1]. الطبقات، ج 3، ص 226؛ تاريخ يعقوبى، ج2، ص 153 [2]. تاريخ دمشق، ج 35، ص 254؛ اسد الغابه،ج 3، ص 478 [3]. نهجالبلاغه، خطبه 3 [4]. الاستيعاب، ج 2، ص 390؛ سير اعلامالنبلاء، ج 1، ص 90 [5]. الاستيعاب، ج 2، ص 390؛ اسدالغابه، ج7، ص 377؛ الاصابه، ج 8، ص 463 [6]. سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 277 [7]. الاستيعاب، ج 3، ص 51، 268 [8]. تاريخ طبرى، ج 2، ص 657 [9]. مسنداحمد، ج 7، ص 552- 553؛صحيحالبخارى، ج 3، ص 221 [10]. الثقات، ج 3، ص 458؛ رجال الطوسى، ص52 [11]. مسند احمد، ج 7، ص 552 [12]. احكامالقرآن، ج 3، ص 653؛ التبيان،ج 9، ص 584؛ زادالمسير، ج 8، ص 238- 239