نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 187
ايشان مردم را لطف باشد در ذكر خداى، و راوى خبر گويد كه؛ از رسول صلى الله عليه و آلهشنيدم كه مى گفت : خداى را بندگانى هستند كه نه پيغامبرانند و نه شهيدانند، پيغامبران و شهيدان را بر ايشان غبطت باشد روز قيامت به مكان ايشان از خداى، گفتند : يا رسول اللّه ! [كيستند] ايشان و عمل ايشان چه باشد؟ ما را بگو تا ما نيز ايشان را دوست داريم، گفت : قومى باشند كه با يكديگر دوستى كنند براى خداى بى آن كه ميان ايشان رَحِمى و خويشى باشد و بى مالى كه به يكديگر دهند، واللّه كه روى هاى ايشان به نور تابنده بود و ايشان بر منبرهاى نور باشند، چون مردمان ترسدند ايشان نترسند، چون مردمان دُژم باشند ايشان نباشند، آن گه برخواند : «أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَآءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» . و اميرالمؤمنين على را گفتند : از وصف اولياى خدا چيزى بگوى، گفت : عُمْشُ العُيُونِ مِنَ السَّهَرِ، صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ العِبَرْ خُمْصُ البُطُونِ مِنَ الخَوى، يُبْسُ الشَّفاةِ مِنَ الظَّمَأ؛ گفت : چشم هاشان از بى خوابى آب ريزد و روى هايشان زرد باشد از عبرت ها كه بينند، شكم باريك دارند از گرسنگى، لب خشكى دارند از تشنگى. [1]
دو مژده : فتح خيبر، رسيدن جعفر
مفسران گفتند : در بدايت اسلام كه رسول صلى الله عليه و آله به مكه بود، مشركان با يكديگر بنشستند و مشورت كردند در كار مسلمانان و آن كه ايشان را چگونه براندازند و قهر كنند، گفتند : هر يكى از ما آنان را در همسايگى اوست ايذا بايد كردن و رنج بايد نمودن تا باشد كه از محمد برگردند. اين معنى بر دست گرفتند تا بعضى مردمان كه ضعيف يقين تر بودند برگشتند و جماعتى بماندند و رسول را صلى الله عليه و آلهعمّش ابوطالب حمايت كرد. چون رسول صلى الله عليه و آله آن رنج اصحاب ديد، ايشان را