responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 44

نمى شناخت. در جانب راست بر مسير كوه طور قرار گرفت. شب تاريك و بسيار سردى بود. درد زادن زن را فراگرفت و موسى نتوانست آتشى برافروزد. به جانب كوه طور نگاه كرد، آتشى ديد. به زن گفت: من از دور آتشى ديدم. اندكى درنگ كن تا بروم و خبرى بياورم يا پاره اى آتش آورم. هنگامى كه موسى به آتش رسيد، او را از جانب راستِ وادى ندا كردند. خداوند موسى را به كلام خود ندا كرد؛ كلامى كه در درخت آفريد. از درخت به موسى اين چنين خطاب كرد: من پروردگار جهانيانم. نيز ندا كرد كه عصا را بينداز. موسى عصا را افكند. عصا مارى گشت. چون موسى ديد عصا مار گشت و جنبيد روى به فرار نهاد و آنجا نماند. ندا آمد: اى موسى، نترس و بازگرد كه تو از جمله ايمن يافتگانى و دست در گريبان كن تا بى هيچ بيمارى و مرضى، سفيد بيرون آيد. چون تو دست سفيد از گريبان بيرون آرى، ترسى در تو پديد مى آيد، از اين رو بار دگر دست در گريبان كن تا دست تو به وضع پيش خود بازگردد و ترس تو از بين برود.

نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 44
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست