responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 31

مريم، رفت و به آنان گفت: «آيا شما را بر خانه اى راه نمايم كه او را كفالت كنند و درپذيرند؟» گفتند: «آرى». مادر موسى رفت و پستان در دهان او نهاد. او پس از آنكه شير هيچ كس را نمى گرفت، پستان مادر گرفت و شير خورد. آسيه گفت: «تو بايد اينجا بيايى و دايه اين كودك شوى.» مادر موسى گفت: «من اينجا نمى توانم بيايم، از آن رو كه من كودكان ديگرى دارم و خانه ام پريشان و نابسامان مى گردد، ليك اگر او را به من دهى ضمانت مى كنم كه او را شير دهم و به خوبى نگاه دارم.» چون ديدند كه جز از شير او نمى گيرد به ناگزير او را به مادرش دادند.
ما تو را به مادر بازگردانديم تا چشم او روشن شود و غمگين نباشد. اين از جمله نعمت هايى است كه خداوند بر موسى مى شمارد.
و از ديگر نعمت ها آن است كه مردى قبطى را كشتى و ما تو را از غم برهانيديم. چون موسى هراسان و ترسان از آن بود كه وى را مى طلبند تا به قصاص قبطى بكشند (اين ماجرا در جاى خود خواهد آمد ان شاءاللّه ).
همچنين تو را سخت آزموديم؛ يعنى با تو معامله آزمايندگان كرديم تا تو را براى نبوت خالص كنيم. پس سال ها در مدين اقامت كردى، آن هنگام كه به شعيب نزديك شدى. گفتند: «ده سال در مدين اقامت كرد. مدين شهرى بود كه شعيب در آنجا ساكن بود و از آنجا تا مصر هشت منزل راه است.» وهب گفته است: «بيست و هشت سال در مدين اقامت كرد؛ ده سال مزدورى شعيب و هجده سال با دختر شعيب بود تا آن هنگام كه فرزندان بزاد.»

نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 31
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست