و
تناقض اختلاف دو قضيه باشد در كيفيت- اما بر وجهى كه لذاته اقتضاء آن كند كه- يكى از
آن دو قضيه بعينه يا لا بعينه صادق بود- و ديگر كاذب- و اختلاف كيفيت گاه بود كه- اقتضاء
اقتسام صدق و كذب نكند چنانك گويند- انسان كاتب است انسان كاتب نيست- و گاه بود كه
اقتضاء اقتسام صدق و كذب كند- اما آن اقتضاء لذاته نبود- بلك بسبب امرى ديگر بود- چنانك
گويند زيد ناطق است زيد انسان نيست- چه اين اقتسام- از جهت تساوى دلالت انسان و ناطق
است- نه از جهت اختلاف سلب و ايجاب لذاته- اما چون گويند- زيد انسان است زيد انسان
نيست- به همه حال اين اختلاف- اقتضاء امتناع اجتماع هر دو قضيه كند بر صدق و كذب- و
مراد از اختلافى كه در تناقض افتد اين است- و اما تعيين و لا تعيين طرف صدق و كذب باعتبار
مواد باشد- چه در ماده وجوب و امتناع- هميشه صدق در جانب ايجاب بعينه- يا در طرف سلب
بعينه بود- مثالش زيد انسان است زيد انسان نيست- و اين ماده وجوب است- و هميشه موجبه
صادق بود و سالبه كاذب- و همچنين زيد حجر است زيد حجر نيست- و اين ماده امتناع بود
و بر عكس اول باشد- و در ماده ممكن اگر زمانى اعتبار كنند كه- يكى از دو طرف سلب و
ايجاب حاصل آمده باشد- مانند ماضى و حال- هميشه صدق در يك طرف حاصل بود- چنانك زيد
دى كتابت كرد زيد دى كتابت نكرد- و اما در زمان مستقبل- كه هنوز يكى از دو طرف حاصل
نيامده باشد- و هر يكى ممكن بود از دو لا بعينه صادق بود و ديگر كاذب- اين است معرفت
معانى اين قضايا بر حسب اصطلاح- و از همه مهمتر معرفت تناقض بود- كه در علوم و محاورات
از اعتبارش گزير نبود گوئيم- در قضاياى شخصى چون شرايط تقابل رعايت كنند- تناقض حاصل
شود- چه اگر در زمانى معين گويند- زيد كاتب است زيد كاتب نيست- اين دو قضيه متناقض
بود و بشرطى ديگر حاجت نبود-