و
در منفصلات مفهوم ايجاب عناد گفته آمده است- اما سلب عناد در يكى از سه حال تواند بود-
ا آنك قضايا همه صادق باشد پس عناد مسلوب بود- مثلا چنين نيست كه- پنج فرد يا منقسم
نبود بدو متساوى- ب آنك هر دو كاذب باشد و هم عناد مسلوب بود- مثلا چنين نبود كه انسان
يا حجر بود يا شجر- ج آنك يكى صادق بود و ديگر كاذب- اما اقتضاء تعاند نكنند- مثلا
چنين نيست كه- انسان يا ناطق بود يا حجر- و كليت در انفصال بر كليت لزوم قياس بايد
كرد- و همچنين جزويت و اهمال و بالله التوفيق
فصل
يازدهم در بيان تقابل و تضاد و تداخل و تناقض قضايا
تقابل
قضايا اتفاق دو قضيه بود در موضوع و محمول- و لواحق هر دو از اضافت و شرط- و جزو و
كل و قوت و فعل و زمان و مكان- و اختلاف هر دو در كيفيت يعنى ايجاب و سلب- و آن چنان
بود كه- موضوع يكى بعينه موضوع ديگر قضيه بود- و محمول همان محمول و لواحق همان لواحق-
و بعد از آن يكى سالبه بود و ديگر موجبه- و تضاد آن بود كه- با وجود تقابل اجتماع ايشان
بر صدق محال بود- اما بر كذب ممكن بود- چه ضدان جمع نيايند اما مرتفع شوند- و تداخل-
اتفاق دو قضيه بود در موضوع و محمول- و ديگر لواحق و عوارض كه ياد كرده آمد- در كيفيت
با اختلاف در كميت- يعنى يكى كلى بود و ديگر جزوى- و لا محاله جزوى در كلى داخل بود-
و از وضع جزوى وضع كلى لازم آيد- و ليكن اين دخول و لزوم منعكس نشود-