انسان
بود- و اگر همه انسان حيوان بود- بعضى انسان نيز حيوان بود- و يا انسان حيوان بود و
يا انسان حيوان نبود- و اما اشتراك ببعضى اجزاء- اگر انسان حيوان بود انسان ناطق بود-
و اگر انسان حيوان بود كاتب حيوان بود- و اگر انسان حيوان بود حيوان ناطق بود- و اگر
انسان حيوان بود ضاحك انسان بود- و در منفصله هم بر اين قياس- و در منفصله چون موضوع
قضايا مشترك بود- گاه بود كه آن را بر حرف عناد مقدم دارند- و گاه بود كه حرف عناد
را بر آن مقدم دارند- مثلا عدد يا فرد است يا زوج- و يا عدد فرد است يا عدد زوج است-
و اگر تعيين كرده باشند كه همه اعداد- در معنى ميان اين دو وضع تفاوت باشد- چه اول
مانع جمع و خلو بود و دوم مانع جمع تنها- و در لفظ اول بقوت حملى باشد و دوم نه- مثال
اول همه اعداد يا فرد باشد يا زوج- و مثال دوم يا همه اعداد فرد باشد- يا همه اعداد
زوج باشد- چه در اين صورت اين قسم محذوف است كه- يا بعضى فرد باشد و بعضى زوج- تا منفصله
مانع جمع و خلو باشد- و چون اين قسم محذوف باشد- قضيه مانع جمع تنها باشد
فصل
هشتم در چگونگى تعلق صدق و كذب بقضاياء شرطى و اجزاى آن
هر
قضيه كه جزو قضيه شرطى شود- چنانك گفتيم اسم قضيه از او برخيزد- و خاصيت اخبار خارجى-
يعنى تعلق صدق و كذب باو از او زايل شود- و متعلق گردد بربطى كه ميان آن قضيه و قضاياء
ديگر- كه باقى اجزاء شرطى باشد حادث شود- مثلا چون در متصله اداه شرط بر اين قضيه درآرند-
كه آفتاب طالع است- و گويند اگر آفتاب طالع است- امكان تصديق و تكذيب از او منتفى گردد-
و باين اعتبار قضيه نباشد بلك جزو قضيه بود- و همچنين قضيه دوم كه روز موجود است- چون
در موضع جواب