از
دو معنى فائده دهد- يا مساوات در دلالت- يا آنك ماهيت انسان حيوان ناطق است- اما خصوص
حمل با سوار معلوم شود- چنانك بعد از اين گفته شود- و نسبت محمول با موضوع- خالى نبود
فى نفس الامر از آنك- بوجوب بود يا بامكان يا بامتناع- وجوب آن بود كه آن موضوع نتواند
بود- الا آنك محمول او را حاصل بود- چنانك انسان را حيوان- و امتناع آن بود كه- آن
موضوع را آن محمول نتواند بود البته- چنانك انسان را حجر- و امكان آن بود كه آن موضوع
را- آن محمول شايد كه بود و شايد كه نبود- چنانك انسان را كاتب- و اين نسبتها را مواد
قضايا خوانند- و نسبت محمول با موضوع- مغاير نسبت موضوع با محمول بود- چه نسبت انسان
با كاتب بوجوب است- و نسبت كاتب با انسان بامكان- و حال همه اعراض ذاتى همين بود- چون
با موضوعاتشان نسبت دهند- و تحقيق اين بحث در فن دويم از اين مقالت- بر سبيل استقصاء
آورده شود انشاء الله تعالى- و اما در متصلات هم نشايد- كه مقدم و تالى بمعنى يكى بود-
و نسبت تالى با مقدم در عموم و خصوص و مساوات- بعينه نسبت محمول بود با موضوع- و اطلاق
بر جواز عموم تالى دلالت كند- و مساوات و خصوص را دليلى بود- و انما هم حصر فائده دهد
در عربيت گوئى- انما يكون اذا كانت الشمس طالعه كان النهار موجودا- و نسبت تالى با
مقدم- خالى نبود از آنك بلزوم بود يا باتفاق- لزوم آن بود كه مصاحبت را سببى مقتضى
باشد- كه با وجود آن سبب مصاحبت لازم باشد- و آن چنان بود كه مثلا مقدم علت تالى بود-
يا معلول مساوى او باشد- يا معلول علتش بود كه از او منفك نشود- يا مشروطى بود كه تالى
شرط او بود- يا ميان ايشان علاقه تضايفى بود- مانند