واضعان
لغت- الفاظ بازاء معانى وضع كردهاند- تا عقلا بتوسط آن بر معانى دلالت سازند- و اين
نوع دلالت را دلالت تواطى خوانند- كه تعلق بوضع دارد و بمردم خاص است- چه در دلالت
بطبع كه نه بطريق تواطى باشد- مانند دلالت اصوات طيور بر احوال ايشان- ديگر حيوانات
با مردم مشارك باشند- و چون معانى بعضى داخل افتد در بعضى- و بعضى لازم بعضى- اما داخل
مانند معنى ديوار- كه داخل بود در مفهوم معنى خانه- چه ديوار جزوى از خانه بود- و اما
لازم چنانك معنى ديوار لازم معنى سقف بود- چه سقف بىديوار نتواند بود- پس تصور بعضى
معانى- مقتضى تصور معنيهاى ديگر باشد- كه داخل باشند در آن معانى- يا لازم آن معانى
باشد بر سبيل تبعيت- و چون چنين بود- دلالت الفاظ بر معانى از سه نوع تواند بود- اول
آنك بلفظ آن معنى خواهند- كه بوضع بازاء او نهاده باشند- چنانك مردم گويند و بان حيوان
ناطق خواهند- و آن را دلالت مطابقه خوانند- دوم آنك بلفظ آن معنى خواهند- كه داخل بود
در آن معنى- كه لفظ بازاء او نهادهاند- چنانك بمردم حيوان خواهند- يا بمردم بعضى از
اعضاء مردم خواهند- و آن را دلالت تضمن خوانند- سيوم آن كه بلفظ آن معنى خواهند كه
لازم آن معنى باشد- كه لفظ بازاء او نهادهاند- چنانك بمردم ضاحك