رقوم
كتابت بر الفاظ- و بتوسط آن بر صور ذهنى- و بتوسط آن بر اعيان خارجى هم بوضع- و اما
بحسب ضرورت دو صنف بيش نيست- يكى بطبع و ديگرى بوضع- و متوسطان دواند- يكى ضرورى و
ديگر غير ضرورى- و ترتيب انتقال اعلامدهنده را چنانك گفته آمد- اول از اعيان بمعانى
پس از معانى بعبارات- پس اگر خواهد از عبارت بكتابت- و استعلامكننده را بر عكس- يعنى
از كتابت بعبارت- و از عبارت بمعانى و از معانى باعيان- و دليل بر آنك معانى ذهنى متوسط
است- در دلالت ميان عبارت و اعيان خارجى- و واضعان الفاظ اول بازاء معانى نهادهاند-
نه بازاء اعيان خارجى آنست كه- اگر كسى لفظى شنيده باشد و معنى آن فهم كرده- و آن عين
را كه معنى بر او دال بود نشناخته- بسيار بود كه آن عين حاضر بود- و نامش شنود و داند
كه چه مىخواهند- اما نداند كه آن چيز حاضر است- و دلالت كتابت و عبارت كه وضعىاند-
باختلاف امم و ازمان بگردد- چه در اول هم دال وضعى است و هم مدلول- و در دوم دال وضعى
است اگر چه مدلول نه وضعى است- و دلالت معانى بر اعيان كه بطبع است- بهيچ حال مختلف
و متغير نشود- چه دال و مدلول هر دو بطبع است نه بوضع- و غرض از ايراد اين بحث در فاتحت
اين مقالت آنست كه- تا معلوم باشد كه دلالت عبارت- كه بعد از اين در احوال آن نظر خواهيم
كرد- بر معانى ذهنى و اعيان خارجى چگونه است- چه موضوع نظر ما بالذات- نه اعيان خارجى
است و نه عبارات لفظى- بل آن معانيست كه- متوسط است در دلالت ميان هر دو- و از روى
ضرورت احتياج مىافتد به نظر در احوال عبارت
فصل
دوم در تعيين قول جازم و چگونگى تاليف از الفاظ مفرده
پيش
از اين لفظ را قسمت كردهايم بمفرد و مؤلف- و احوال لفظ مفرد شرح دادهايم- اكنون مىگوييم
لفظ مؤلف را قول خوانند- و آن را اصناف بسيار بود- مانند مؤلف بتاليف تقييدى و مؤلف
بتاليف خبرى- و