و
خسوف هلال محال بود- و محاكات ناطق بغير ناطق باشد- كه بتبكيت شاعر ادا كند- چه اقتضاء
قلت تصرف كند بخلاف عكسش- و ببايد دانست كه- اعتبار انواع اخذ بوجوه و نفاق مهمترين
چيزى بود در شعر- و منفعت آن در تخييل بسيار بود- و تعلق آن اول و بالذات بشعر است
و بعد از آن بخطابت- و چون در خطايت شرح آن تقديم يافته است- در اين موضع تكرار شرط
نباشد.
فصل
سيم در احوال الفاظ و اشارت به صنعتهاى شعر بر سبيل اجمال
اجزاء
لفظ چنانك گفتهايم حروف باشد- و حروف صامت بود يا مصوت- و صامت مجهور بود مانند تا
و طا كه مدش ممكن نبود- يا مهموس بود بخلاف آن مانند سين و شين- و مصوت يا ممدود بود-
و آن حروف مد بود يا مقصور و آن حركات بود- و مركب اول از حروف مقاطع ممدود و مقصور
بود- و مركب دوم الفاظ و باشد كه- بعضى مقاطع با حروف بىتركيب بمثابت الفاظ بود- و
آن اغلب از قبيل ادوات باشد- مانند بعضى از حروف واصله كه در ابتداء كلمات افتد- چون
همزه وصل و استفهام- يا در حشو كلمات افتد مانند واو عطف- و باشد كه در آخر افتد مانند
تنوين- و همچنين بعضى از حروف فاصله- مانند يا در پارسى و او در تازى- و از الفاظ و
آنچه بمثابت الفاظ بود- مانند خبر و استخبار و امر و نهى و ندا و قسم- و دعا و تمنى
و ترجى و غير آن مركب شود- چنانك اهل علم لغات آن را بيان كنند- و استعمال شاعر الفاظ
را بر وجوه مختلف ممكن باشد- و بعضى اسامى اصناف الفاظ مستعمل اين است- مستولى و لغت
و زينت و نقل و موضوع و منفصل و متغير و معنى- مستولى در خطابت گفتهايم- و لغت الفاظى
را گويند كه تعلق بقومى خاص دارد- و مشهور مطلق نبود مانند معربات در تازى- و لغات
قبايل و زينت لفظهائى را گويند- كه بتركيب حروف تنها دال نبود- بل بمقارنت هياتى يا
مدى