اينها
از يكديگر چون از آن جانب در آيند- و بعكس چون از اين جانب در آيند- و اين تقدم بحسب
اعتبار نسبت با مبدأ بود- چه اگر مبدأ مختلف شود- متقدم متاخر گردد و متاخر متقدم-
و تقدم مكانى از اين قسم بود- چون تقدم پيش نماز بر مقتدى- با اعتبار آنك مبدأ طرف
قبله بود- و اين تقدم يا بطبع بود- مانند تقدم مكان آتش بر مكان هوا- چون مبدأ فوق
باشد- يا بوضع مانند تقدم صف اول بر صف دويم-.
و
در علوم تقدم مقدمات بر نتايج- و حروف بر الفاظ و الفاظ بر اقوال- باعتبارى از اين
قسم بود و باعتبارى از قسم تقدم بطبع-.
و
چهارم تقدم بشرف- مانند تقدم معلم بر متعلم و فاضل بر مفضول- و تاخر متعلم و مفضول
از ايشان-.
پنجم
تقدم بذات- مانند تقدم علت بر معلول و تاخر معلول از علت- و اگر چه بزمان مع باشند-
چون حركت دست و حركت انگشترى- چه بالذات حركت دست متقدم بود- و وجود حركت انگشترى از
او متاخر باشد- و اگر چه بزمان مع باشند- و متاخر متقابل متقدم بود بتقابل تضايف- و
هر يكى را از متقدم با متاخرى كه بازاء او باشد- اشتراك بود در آن معنى- كه تقدم و
تاخر بان اعتبار گرفته باشند- و متقدم را بر متاخر- باختصاص مزيتى يا قربتى باشد بمبداى
مفروض- مثلا پدر و پسر در زمان متشارك باشند- و پدر بماضى نزديكتر بود- و علت و معلول
در وجود متشارك باشند- و علت بانك وجود معلول از اوست- ممتاز است و بر اين قياس-.
و
مع دو چيز را گويند- كه ميان ايشان تقدم و تاخر نبود- باعتبار هر يكى از اين وجوه-
بعد از اشتراك در آن معنى- كه اقتضاء يكى از اين اقسام كند- مانند دو چيز زمانى كه-
يكى را بر ديگر تقدم و تاخر نبود- و يا دو ذات موجود كه معلول يك علت باشند- و بر اين
قياس- و اقسام معيت هم پنج بود- اين است آنچه خواستيم- كه در اين مقالت ايراد كنيم-
و اكثر مطالب اين مقالت شبيه بمصادرات است- و در علوم ديگر مبرهن شود و بالله التوفيق