شبيه
بود به حضور غربا در مجلس- چه هر چند از حضور ايشان فائده بود- اما خالى نبود از انقباضى
كه در نفس حادث شود- پس استعمال آن باعتدال بايد- مانند استعمال نمك و ابازير در طعام-
و كثرت آن بشعر لايقتر بود چه شعر مبنى بر تكلف است- و بناء خطابت بر تخيلاتى كه مستفاد
از الفاظ بود- غش و خيانت بود- و اگر چه باعتبار صنايع لفظى لطيف و غريب بود- پس بسبب
آن هم بصناعت شعرا اولى- و باين سبب صنفى را از آن ذوب الشعراء خوانند- و نيز استعمال
امثال آن در محاوره خروج بود از عادت- و اهل تميز- خروج از عادت در لغت درى و غير آن
مستقبح شمرند- و بر جمله سخن خطابى نزديك عوام- بايد كه منسوب بصنعت و تكلف نبود- و
از زينتهاى سخن- كه در بعضى خطابيات استعمال كنند وزن بود- و وزن خطابى- نه وزن حقيقى
بود كه اشعار بان خاص بود- بل معادلتى بود در الفاظ و آن را پنج مرتبه بود- ا آنك مصراعها
در طول و قصر متساوى بود- و اگر چه عدد الفاظ و حروف متساوى نبود- چنانك گويند بذل
جهد در نيل عز و شرف جاودانى اولى- و ايثار حمد باقتناء علوم حقيقى بهتر- ب آنك عدد
الفاظ مفرد نيز متساوى بود- چنانك گويند قناعت گنجى باقى است- و عزلت يارى مساعد- ج
آنك الفاظ با تساوى متشابه بود و حروف متعادل- چنانك گويند عقل موهبتى شگرف است و علم
فضيلتى بزرگ- د آنك مقاطع ممدود و مقصور نيز متعادل بود- چنانك گويند طلب سعادت فاضلترين
افكار است- و كسب فضيلت نافعترين اعمال- ه آنك خواتيم سخن نيز متشابه بود- مانند آنك
در اسجاع افتد- چنانك گويند علم را مرتبتى است عظيم- و حلم را منزلتى است جسيم- و بهترين
اوزان چنان بود كه- مصراعها دو دو به يكديگر متعلق بود- چنانك گويند بپرهيز از آنچه
مبادرت كنند بانكارش- و اگر چه قادر باشى بر اعتذارش- كه نه هر كه منكرى ديد عذر آن
توانست شنيد- و رعايت وصل و فصل در