يا
بيشتر چنين بود- و بهترين رايها مستجمع سه شرط بود- آنك مشهور بود و مقارن مثالى بود-
و مقتضى انفعالى تا در سامع لذيذ بود- و بمثابت ضاله بود كه باز يابند- يا چيزى كه
با ياد دهند و از آن لذتى و فرحى حاصل آيد- و چون مشتمل بر امرى خلقى بود بمثابت سنتى
باشد- مثلا چنانك گويند- متعلم متواضع بزودى مجتمع علوم شود- مانند زمين نشيب كه آبها
در او مجتمع شود- و بر جمله مقدمات خطابى نشايد كه واضح مطلق بود- مانند آنك آفتاب
روشن است- چه از ايراد امثال آن استغناء حاصل باشد- و نشايد كه محتاج زيادت بيانى بود-
كه بان متشبه باشد بعلميات- چه عوام را از محاورات علمى انتفاع نبود- و علما در ميان
ايشان مانند غربا باشند- بل انتفاع ايشان از كسانى كه نازل مرتبهتر باشند- و سخن بفهم
ايشان نزديكتر گويند بيشتر باشد- پس بايد كه مقدمات چنان بود كه- چون بشنوند ظنى از
آن در ذهن حادث شود- مثلا چنانك گويند- نيك چيزى است قناعت و بد چيزى است طمع- و همچنين
گويند خنك آن را كه مايه كه آن را بدل نبود- يعنى عمر در طلب بضاعتى بذل كند كه از
نهب ايمن بود- و به انفاق نقصان نپذيرد يعنى علم- و ببايد دانست كه هر تثبيت كه اقتضاء
اثبات حكمى كند- بمثابت قياس مستقيم بود- و آنچه مشتمل بر توبيخى بود بمثابت قياس خلف
بود- و توبيخ نافعتر بود در بعضى مواضع- چه اقتضاء توهم طرفين كند و چون مولم بود مؤثرتر
آيد.
فصل
چهارم در اصناف مخاطبات بحسب اغراض مختلف و طريق استعمال هر يك
اغراض
صاحب اين صناعت بحسب اغلب- اثبات فضيلت و نفع يا رذيلت و ضرر چيزها بود- و بر جمله
امورى كه در مشاركت نوعى- نافع يا ضار باشد بوجهى از وجوه- و آن متعلق يا به چيزى غير
حاصل بود يا به چيزى حاصل- و غير حاصل يا چيزى بود كه در مستقبل حاصل خواهد شد- يا
چيزى