آن
استخراج كنند- و از نتيجه بنتيجه بتدريج انتقال مىكنند- تا رسيدن بمطلوب آن را انواع
خوانند- مثلا نقل حكم از ضد بضد نوعى است- و از آنجا مقدمات استخراج مىكنند- تا باين
مطلوب رسد كه- اگر زيد عدو است مستحق اسائت مخاطب است- عمرو كه صديق است مستحق احسان
او باشد- و مواد تثبيتات محمودات و مقبولات و مظنونات باشد- و محمودات دو صنف بود-
عام يا خاص و عام حقيقى بود يا غير حقيقى- و حقيقى آنست كه در جدل گفتهايم- و غير
حقيقى قضايائى بود كه- بر سبيل مفاوضه محمود نمايد- بحسب راى جمهور يا بحسب راى قومى
نامحمود- و اقتضاء اقناع كند- و آن از جهت مشابهت محمود حقيقى بود بسبب اشتراك اسم-
يا از جهت اهمال قيدى خفى- يا بوجهى ديگر از وجوه مشابهت- و بر جمله مشتمل بود بر مغالطه
مخفى- و بمراجعت راى بر آن خلل وقوف افتد- پس آن را بحقيقت مشهور نشمرند- و حكم اول
كه در بادى الرأي كرده باشند- باحماد آن قضيه حكمى واجب نبوده باشد- بل بر سبيل اغرار
نفس بود- بخلاف محمود حقيقى كه در حمدش اشتباهى نبود- و اگر چه باشد كه در صدقش اشتباه
بود- و نسبت محمود حقيقى با محمود ظاهر- مانند نسبت اوليات بود با محمود حقيقى- و محمودات
حقيقى نيز محمود بود بحكم ظاهر بحسب اغلب- اما اين حكم منعكس نشود- پس محمودات مستعمل
در اين صناعت- عامتر بود از آن چه در صناعت جدل گفتيم- همچنانك مواد جدل عامتر بود
از مواد برهان- و محمودات خاص چنان بود كه- بحسب يك شخص يا چند شخص محمود بود- و بحسب
قومى ديگر نامحمود- و استعمال آن در خطابت- با ايشان پسنديده بود و با غير ايشان قبيح-
و مقبولات آنست كه حالش گفتهايم- و آن باعتبارى از قبيل محمودات خاص نامحدود بود-
و مظنونات مطلق كه مشتمل بود بر ترجيح طرفى- بىاعتبار حمد هم استعمال كنند- و آن نيز
بوجهى داخل بود در محمودات خاص- چه مظنون