از
غير دو طرف نقيض باشد- بخلاف بعض اقسام چنانك گويند- مثلا طاعت پدران در همه چيز واجب
بود- يا در هيچ چيز واجب نبود- تا از قسم ثالث غافل شوند- و بجمع سؤالهاى بسيار در
يك مسأله چنانك گفتيم- و تشنيع بتكرار باشد كه در قضيه بود- و باشد كه در حد بود- و
اول چنان بود كه سايل گويد- انسان انسانست يا غير انسان- اگر گويد انسان تشنيع زند-
كه تو گفتى انسان انسان است و اين تكرار است- و اگر گويد غير انسان تشنيع زند كه تناقض
است- و اين تكرار از جهت سؤال لازم آمده است- پس اگر قبيح شمرند سؤال از آن قبيحتر
باشد- و در حد باشد كه تشنيع نه بحق بود- و باشد كه بحق بود- و اول در حدود چيزهائى
بود كه بضرورت تكرار افتد- چنانك گفتهايم و تشنيع آنجا نه بحق بود- و دوم مانند آنك
مجيب گويد- كه شهوت شوق بلذيذ بود- پس سايل گويد تفسير شوق هم متعلق بلذيذ بود- پس
حاصل حد اين است كه شهوت چيزى بود- كه بلذيذ بود و اين هم باطل است- چه شهوت بنافع
و جميل و غلبه آن و غير آن نيز باشد- و اگر چه بوجهى غير لذيذ بود- و تشنيع بارتكاب
كذب يا غير مشهور چنان بود- كه سؤال بر وجه اشتراك يا ايهام كند- تا مجيب بر سبيل غفلت
از آن جوابى گويد- و آن را بر وجه كاذب حمل كند و بتشنيع مشغول شود- و همچنين از مشهورات
متقابل سؤال كند- مثلا گويد طاعت انبيا اولى يا طاعت پدران- اگر گويد اول گويد پس عقوق
روا بود- و اگر گويد دوم پس مخالفت شريعت روا بود- و همچنين گويد عدل بهتر يا صلح-
اگر گويد اول بمخالفت شهرت تشنيع زند- و اگر گويد دويم بمخالفت عقل و شرع تشنيع زند-
اين است اشارت- بكيفيت استعمال دو قسم اول از امور چهارگانه- و اما قسم سيم چنان بود
كه- بر امورى كه مقتضى انفعال مجيب بود- اقدام نمايد مانند اسخاط او بوقاحت- و آنك
نيك نمىگوئى و نادانسته مىگوئى- تا انفعال نفس او مانع شود از فكر-