خوانند-
و آن چنان بود كه لفظ بحسب اختلاف تصاريف- و تذكير و تانيث و اسم فاعل و مفعول مختلف
بود- و از عدم تمييز يكى بجاى ديگر بكار دارند- مانند جرب اسم و جرب نعت و مختار فاعل
و مختار مفعول- و در پارسى بازار مفرد كه سوق بود- و باز آر مركب كه امر با عادت بود-
ج بحسب هياتى و حالى كه لفظ را از خارج لاحق شود- و آن را مغالطه باختلاف اعراب و اعجام
خوانند- و اين معنى باشد كه در لفظ بود- مانند آنچه متعلق باعراب و بنا باشد و باشد
كه در كتابت بود- مانند آنچه متعلق بعجم و نقط بود- و اختلافش مقتضى انواع تصحيفات
باشد- و لفظى باشد كه ظاهر بود- مانند رفع و نصب كه در ضرب الرجل الغلام باشد- چه بتقديم
و تاخير هر يكى فاعل و مفعول متبدل شود- و باشد كه در نيت باشد- مانند آنچه در ضرب
الفتى سعدى باشد- و در پارسى گويند زيد حاضر است و يك بار اخبار بود- و يك بار استفهام
و تفاوت بتصرفى بود كه در آواز بكنند- اين است انواع آنچه متعلق بلفظ مفرد بود- د مغالطه
بحسب نفس تركيب و آن را ممارات خوانند- و آن چنان بود كه الفاظ مفرد هيچ كدام مشترك
نبود- اما تركيب اقتضاء اشتراك كند چنانك گويند- هر كه در حق زيد چيزى گويد او چنان
بود- چه اين را دو مفهوم بود- يكى آنك گوينده چنان بود و ديگر آنك زيد چنان بود- و
اين اشتراك از جهت احتمال رجوع ضمير است با هر دو- و همچنين گويند دانا دبير است- و
اين را هم دو مفهوم بود- يكى آنك دانا موضوع بود و دبير محمول- و ديگر بر عكس- و اين
اشتراك از جهت ابهام تقديم و تاخير بود- ه بحسب توهم وجود تاليف- و آن را مغالطه باشتراك
قسمت خوانند- و آن چنان بود كه سخن بىملاحظت تاليف صادق بود- و با ملاحظت تاليف كاذب
و آن دو گونه بود- يكى آنك تحليل و تاليف در موضوع تنها بود- و دوم آنك در قول بود-
اول چنان بود كه- موضوع را اجزائى بود و هر جزوى را حكمى- پس حكمهايى كه بر اجزاء