دو
چيز بود- يكى آنچه اقتضاء مغالطه بالذات كند- و دوم آنچه بالعرض كند و اول نفس تبكيت
بود- و دوم امورى خارج از آن و آن چهار صنف بود- ا تشنيع بر مخاطب بانچه مسلم داشته
باشد- يا بان اعتراف كرده- ب سوق سخن او بدروغ يا خلاف مشهور- بزيادت لاحقى يا تاويلى-
ج ايراد آنچه او را متحير و بد دل گرداند- مانند خجلت دادن و بحقارت منسوب كردن نفس
او- يا سخن او و استهزاء با او و قطع سخن او و سفاهت- و استعمال الفاظ غريب و مصطلحات
نامتداول- د ايراد حشو و زوايد از هذيان و تكرار- و بر جمله آنچه بمقصود متعلق نبود-
و ببايد دانست كه- چون اين صناعت شبيه است بدو صناعت حقيقى- يعنى برهان و جدل- موضوع
او هم بازاء موضوع آن دو صناعت تواند بود- پس نظر مغالط در چيزهائى محدود نبود- چنانك
گفتهايم- و مبادى او هم شبيه بود بمبادى مذكوره- چنانك بعد از اين ياد كنيم و مسائلش
بازاء آن مسائل- و ليكن آن صناعت حقيقى است و اين ظنى يا تخييلى- چه مشابهت بحسب تخييل
و ظن باشد- و رواج از جهت ضعف قوت مميز بايد- و اگر قصور مجيب نباشد مغالطه را صناعتى
صورت نبندد- پس اين صناعت بحقيقت صناعت نبود- بل شبيه بود بصناعت- و تقدم او بر خطابت
از جهت تعلقش بكليات بود- و تعلق خطابت بجزويات- و اما سبب آنك مغالطه را بخطابت تعلقى
زيادت نيست- بعد از اين ياد كنيم انشاء الله تعالى- و مواد اين صناعت مشبهات و وهميات
است- چنانك گفتهايم- و وهميات هم بوجهى داخل است در مشبهات- چنانك بعد از اين ياد
كنيم- و مشبهات بنفس خود باشد كه از اوليات بود- چون غير مشهور بود- يا بمشهور مانند
و مشاغب آن را بكار دارد- و باشد كه از مشهورات بود چون غير اولى بود و با اولى ماند-
و سوفسطائى آن را بكار دارد- و باشد كه نه اولى بود و نه مشهور بود- و با برهانى و
جدلى بكار دارند- مانند مواد قياسات امتحانى يا عنادى- و ليكن آن را مواد مغالطى باعتبار
تشبه قايس