و
چنانك نه هر مردمى نجارت تواند آموخت- نه هر مردمى صناعت منطق حاصل تواند كرد- و چنانك
بنا در افتد كه مردمى كه نجارت ناآموخته- تختى نيك تواند تراشيد- بنا در افتد كه مردمى
منطق ناآموخته- علمى مكتسب بر وجهى كامل حاصل تواند كرد- بل همچنانك بيشتر مردم كه
نجارت ندانند- قادر باشند بر آنك چوبى بتراشند- اما واثق نباشند بانك- آن چوب بان تراشيدن
باصلاح آيد يا نيايد بلك تباه شود- بيشتر مردم كه منطق ندانند- در معانى تصرفى توانند
كرد- اما واثق نباشند بانك- از آن تصرف علمى حاصل شود يا نشود- بلك در حيرت بيفزايد
يا در ضلالت افكند- و نه هر كه كارى كند- داند كه چه مىكند يا چه مىبايد كرد- بلك
بسيار كسان باشند- كه در كارها شروع كنند بر سبيل خبط- و همچنين باشد حكم كسانى كه
طلب علوم كنند- و بر صناعت منطق واقف نباشند-. پس علم منطق شناختن معنيهايى است- كه
از آن معانى رسيدن بانواع علوم مكتسب ممكن باشد- و آنك از هر معنى بكدام علم توان رسيد-
و دانستن كيفيت تصرف در هر معنى بر وجه مؤدى بمطلوب- و بر وجهى كه مؤدى نباشد بمطلوب-
يا اگر مؤدى باشد نه چنان بود كه بايد- و صناعت منطق آن بود كه با شناختن معانى- و
دانستن كيفيت تصرف- ملكه شدن اين دو فضيلت نيز مقارن باشد- چنانك بىرويت و فكرى اصناف
معانى شناسد- و از انواع تصرفات متمكن بود- تا بر اكتشاف انواع علوم قادر بود- و از
ضلالت و حيرت ايمن باشد- و بر مزال اقدام اهل ضلالت واقف-.
و
اين قدر اشارتى است بتصور ماهيت علم منطق- و تنبيهى بر فائده آن بحسب امكان در اين
موضع- چه احاطه بكنه آن بعد از تحصيل تمامى علم تواند بود- و چون معرفت مؤلفات بىمعرفت
مفردات ممتنع است- و رسيدن بمعانى- بىوقوف بر احوال الفاظ متعذر- ابتدا بمعرفت احوال
مفردات- و كيفيت دلالت الفاظ بر معانى بايد كرد- و بعد از آن در بيان مقاصد شروع نمود-
و بر جمله مدار اين علم بر نه مقالت است