آنچه
ماهيت او از مقوله مضاف باشد نه چنين بود- بلك انواع و اشخاص او- بىحقيقت اضافت تصور
نتوان كرد- مثال آنچه جنس مضاف بود- و نوع از اضافت خالى علم است- چه علم علم بود بمعلومى-
و طب كه نوعى است از او طب نباشد به چيزى- بلك بنفس خود بىاضافت با غيرى طب بود- و
مثال آنچه نوع مضاف بود- و شخص از اضافت خالى- راس است كه باضافت با ذو الرأس باشد-
و چون مشخص كنند و گويند- راس زيد مضاف نباشد با چيزى ديگر- و دخول ضديت و شدت و ضعف
در مضاف- تابع مقولاتى بود كه مضاف بر آن در آيد
فصل
هفتم در شش مقوله باقى
و
بعضى گفتهاند اين شش مقوله- با مقوله مضاف يا بىمقوله مضاف- انواع يك جنس عالى است-
و آن نسبت است و اين سخنى ضعيف است- چه نسبت ماهيت اين مقولها نيست- چنانك بتامل معلوم
شود- و از اين شش مقوله يكى وضع و نسبت است- و آن هياتى باشد كه مركب را حاصل شود-
بسبب نسبتى كه اجزاء او را با يكديگر- و نسبتى كه اجزاء او را با جهات عالم افتد- مانند
قيام و قعود و استلقا و انبطاح و غير آن- و اختلاف ميان اوضاع باشد كه بعدد بود- چنانك
ميان اوضاعى كه مكعب را- از سبب انقلاب سطوح او لازم آيد- يا اوضاعى كه مستدير را-
در وقت استدارت بنسبت با چيزى خارج از او- يا داخل در او لازم آيد- و