بالذات
بود علمى بود- و الا صحت كه مختار جمهور است- از سعادت كه مختار قومى اندك است فاضلتر
نيست- ج مختار در صناعت اشرف- مانند حكمت از مختار در صناعت اخس- مانند موسيقى فاضلتر
و حكمش همان است- د آنچه در تحت فضيلت بود- مانند عدالت فاضلتر از آنچه نبود- مانند
عادل چه فضيلت عادل از اوست و هم مشهور است- چه اشتراك معنوى نيست- ه مطلوب بخود مانند
صحت فاضلتر از مطلوب بسبب غير- مانند رياضت يا معالجت- و اين علمى است- الا آنك گاه
بود كه مفضول آثر بود باعتبارى ديگر- و نزديك است باين آنك گويند- مطلوب بالذات فاضلتر
از مطلوب بالعرض بود- الا آنك گاه بود كه- آنچه بالعرض بود مطلوب نبود بحقيقت- مانند
صفرت كه مقارن حلاوت باشد- بنزديك كسى كه حلاوت خواهد- و باشد كه مطلوب بالعرض- بسبب
كراهت ضد مطلوب باشد- مانند فضيلت دشمن كه ضدش سبب شر بود- و سبب خير بالذات مانند
كفايت مال را بهتر است- از سبب بالعرض مانند بخت نيك و در طرف شر بعكس- يعنى بىكفايتى
بتر از بخت بد- ز گزيده مطلق بمانند صحت- بهتر از گزيده بسبب عذرى يا حالى- كه اگر
نبودى آن چيز نخواستندى- مانند مرضى كه جذب نفعى كند يا مانند علاج- و نزديك باين است
كه گزيده بالذات- مانند علم بهتر از گزيده بالعرض مانند كتاب- ح سبب مطلوب بالذات مانند
چراغ نور را- بهتر از آنچه بالعرض بود- مانند آينه روشن كه بعكس نور دهد- و اين علمى
است- ط آنچه اشرف را بود بهتر از آنچه اخس را بود- و علمى شود بقيد آنك اشرف بان شريف
بود- چه لحيه مردم بهتر از شجاعت شير نبود- و با قيد بهم فاضلتر بايد گفت نه آثر-
چه باشد كه اختيار را در آن مدخلى نبود- ى آنچه بحسب اقدم بود مانند صحت كه بحسب مزاج
است- بهتر از آنچه بحسب غير اقدم بود- مانند جمال كه بحسب تناسب اعضاست- و همچنين