عادت
چنان رفته است كه- ابتداء از مواضع اثبات و ابطال كنند- چه نفع آن در همه مواضع عام
است- و اثبات و ابطال اعراض هم داخل است در اين باب- و ابطال عرض جز بلا وجود در كل
صورت نبندد- چه لا وجود در بعضى مقتضى ابطال عرض نبود- و در حد و خاصه وجود در كل موضوع-
بايد و لا وجود در كل لا موضوع- و اثبات مساوات اگر چه دشوار بود ابطال عرض بود- و
اثبات و ابطال يا از جوهر وضع بود- يا خارج از آن- و بهرى مواضع خارج خاص بود در نفع-
و بهرى عام و مشترك- و مشهورترين مواضع اين است كه- در بيست بحث ايراد كرده آمد- ا
حد موضوع و محمول بگيريم- و هر يكى را باجزاء ذهنى يعنى جنس و فصل- و اجزاء وجودى يعنى
ماده و صورت تحليل كنيم- و باجزاء اجزاء تا رسيدن ببسايط- پس اگر محمول يا حدش يا جزوى
مساوى او بر موضوع- يا حدش يا جزوى مساوى او محمول بود- اثبات كلى فائده دهد- و بر
عكس اثبات جزوى- و اگر ميان كلى و جزوى يا ميان دو جزو منافات بود- ميان موضوع و محمول
منافات بود- مثلا خواهيم كه بدانيم كه فاضل حسود بود يا نه- حد فاضل آنست كه افعال
و انفعالات و تلذذ و تاذى او- بر وجه محمود يا بر سيرت عدالت بود- و حد حسود آنست كه-
چون از حسن حال اخيار خبر يابد متاذى شود- و اين تاذى نه محمود است و نه بر سيرت عدالت-
پس معلوم شود كه فاضل حسود نتواند بود- و اين اعتبار در