فصل
پنجم در ذكر ادوات جدل كه ارتياض بان مفيد ملكه جدلى باشد و اشارت به ديگر منافع آن
چون
از بيان حال اجزاء بسيطه- و مركب قياسات جدلى فارغ شديم- گوئيم صورت حجت جدلى يا قياس
بود يا استقراء- و اگر چه قياس بعقل نزديكتر بود و التزام او تمامتر- اما استقراء
بحس نزديكتر بود و در اقناع مفيدتر- و نزديك جمهور از جهت اشتمالش بامثله مقبولتر-
و فائده قياس و استقراء- بمعرفت مواضع تمام شود كه بحث از مواد باشد- و استنباط مواضع
و استعمال آن بملكه جدلى صورت بندد- و آن بتحصيل امورى حاصل آيد- كه آن را ادوات جدل
خوانند و آن چهار بود- ادات اول استحضار اصناف مشهورات- بود از مواد منطقى و خلقى و
طبيعى- و آن مشهورات مطلق بود- و مشهوراتى كه بايراد مثال واضح شود- و مشهوراتى كه
در ميان جمهور واضح نبود- و چون تصور حدودش كنند- در ذهن جمهورى مقبول و محمود باشد-
مانند اكثر مواضع كه در اين صناعت ايراد كنند- و مشهورات محدود بنزديك اهل صناعتى-
و رايهاى بزرگان اهل صناعات- مانند بقراط در طب و فيثاغورس در موسيقى- و مشهورات به
قراين- كه به سبب تشابه يا تقابل مشهورى ديگر شهرت اكتساب كند- و مشهورات متقابل- كه
هر طرفى باعتبارى و بنزديك قومى مشهور بود- مثلا بحسب قول موت با ذكر محمود- بهتر از
حيات با لحوق عيب- و درويشى با عدالت بهتر از توانگرى با جور- و باشد كه بحسب اعتقاد
و طبع بهرى مردم- ديگر طرف بهتر بود- و همچنين بحسب شريعت مشهور آنست كه عدالت بهتر-
و بحسب بعضى طبايع آنك منفعت بهتر- و اگر چه مقارن جور بود- و بشريعت عام غير مكتوب
آنك- بر سر يك زن شايسته زنى ديگر نشايد كرد- كه مقتضى وحشت او بود- و بشريعت خاص مشهور
آنك شايد كرد-