بحسب
لغت- مبنى بود از نزاعى قولى- مشتمل بر تسلطى كه قوت سخن در الزام اقتضاء كند- و مقارن
استعمال زيادت قوتى و حيلتى- كه اندك مايه از عدل صرف و انصاف مطلق خارج باشد- پس اين
رسم بر اين صناعت نهادند- و اين لفظ از ديگر الفاظى كه بضد و اشتراك بود- در محاورات
علمى با اين صناعت مناسبتر است- چه محاورات مثلا ميان دو مستفيد بود- كه از انضمام
مقتضاء حدس هر دو با يكديگر- اقتباس علمى ميسر شود- تا هر يك باعتبارى جزو معلمى باشند-
و باعتبارى متعلمى تمام- و مناظره ميان دو صاحب راى متقابل بود- كه هر يك متكفل بيان
راى خود باشند- بشرط آنك هر دو بعد از وضوح مساعدت حق كنند- و اين معانى متعلق بعلم
مطلق بود- و مباحثه استكشاف غامضى بود كيف ما اتفق بطريق تعاون- و اما معانده و امتحان
و مغالطه از مواد مغالطى باشد- الا آنك غرض معاند اظهار نقصان مخاطب و تفخيم او بود-
و غرض ممتحن استكشاف قوت او در استعمال حجت- و غرض مغالط تمويه و تلبيس بر او- و تشبه
بفيلسوف يا مجادل- و ديگر الفاظ متداول كه مناسب اين معانى باشد- همين حكم دارد- و
هيچ كدام مناسب اين صناعت نيست- و نظر جدلى خاص نبود بموضوع علمى دون علمى- بل او را
رسد كه در موضوع هر علمى نظر كند- چنانك گفتهايم- پس موضوع ناظر بحسب اين صناعت محدود
نبود- و مبادى صناعت او هم محدود نباشد بالذات- چه جدلى را رسد كه مبادى و غير مبادى
هر صناعتى در آن- صناعت بكار دارد بشرط شهرت- خواه آن مسأله فى نفس الامر مبرهن باشد-
چنانك آفتاب از زمين بزرگتر است- يا غير مبرهن چنانك مشترى سعد است- اما محدود بود
بالعرض- بسبب آنك جز از ذايعات و مسلمات نبود چنانك گفتيم- چه مجيب كه حافظ وضع است-
اقامت حجت بر تقرير وضع از مشهوراتى تواند كرد- كه جمهور يا