طول
بىعرض- و طول متضمن معنى كم متصل باشد- پس اين معانى مجموع ذاتيات خط باشد- و محذوف
تفسير خصوصيت هر يكى بوده باشد از انواع- و اگر بعد از حذف خصوصيات هيچ معنى مشترك
بنماند- معلوم شود كه- آنچه باشتراك بر آن معانى مقول بوده است- بر سبيل اشتراك لفظى
بوده است- مثلا تشابه بر اشكال و الوان مقول است- و معنى يكى تناسب اضلاع و تساوى زوايا
است- و معنى ديگر انفعال حاسه از هر يكى مانند انفعالش از ديگر يك- و چون هر يكى از
اين دو معنى- خاص است به يكى از اين دو موضوع- و هيچ مشترك باقى نمىماند ميان هر دو-
معلوم شد كه وقوع تشابه بر هر دو باشتراك بوده است- و اقتناص مشتركات ذاتى- باين طريق
كه از طرف اخص ابتدا كنند- باحتياط نزديكتر بود از آنك ابتدا از طرف اعم كنند- چه اگر
در تشابه نگرند- و آنك عارض دو نوع است از جنس كيف- گمان افتد كه مگر عرض ذاتى است
جنس كيف را- و اشتراك انواع در او اشتراك معنوى- و اين ظن خطا بود- و نيز اقتناص كليات
از جزويات- در مبدا فطرت هم بر اين منوال بود- و چون صناعت محاذى طبيعت بود باتفاق
نزديكتر باشد- و اما قسمت دو گونه بود- قسمت كلى بجزويات و قسمت كل باجزاء- و قسمت
كلى بجزويات يا بفصول ذاتى بود يا نبود- و اول يا باولى بود يا بغير اولى- اما باولى
قسمت جنس بود بانواع قريب- مانند قسمت حيوان بانسان و فرس- و اما بغير اولى قسمت جنس
بود بانواع بعيد- مانند قسمت جسم باين انواع- و قسمت بغير فصول ذاتى- يا قسمت معروض
بود بعوارض يا بر عكس- يا قسمت عوارض بعوارض- و اول يا بعوارض صنفى بود يا بعوارض شخصى-
و اول يا قسمت جنس بود باصناف نوع- چنانك قسمت حيوان بعرب و عجم يا قسمت نوع باصناف
او- چنانك قسمت حيوان بذكر و انثى- و قسمت انسان بعرب و عجم- و دوم يا قسمت جنس بود
باشخاص- چنانك