بود-
و عدد را وضع نيست بسبب آنك اتصال ندارد- و زمان را بسبب آنك قار نيست- و بدانك بعضى
مقولات بعضى را عارض شوند- چنانك اضافت اينجا كم را عارض شده است- چه وضع باين معنى
از مقوله اضافت است- و باشد كه دو نوع از يك مقوله يكديگر را عارض شوند- چنانك كم متصل
و منفصل كه يكديگر را عارض شوند- اما عروض اتصال كم منفصل را- سبب تجزيه واحد بود باجزاء
نامتناهى- مانند كميات متصله- و اما عروض انفصال كم متصل را- سبب شمردن آن شود بآحاد-
مانند ذرعان و ساعات و درجات فلكى و غير آن- و قومى مكان را نوعى منفرد از كم متصل
شمردهاند- و قول را نوعى از كم منفصل غير قار الذات- و بحقيقت مكان از قبيل سطح است-
و قول از قبيل صوت و حرف كه در كيفيات گفته آيد- الا آنك عدد حروف را عارض شده است-
و همچنين قومى ثقل را در كميت شمردهاند- و از باب كيفيت باشد
فصل
پنجم در معرفت كيفيت و بيان انواعش
كيفيت
هر هياتى را خوانند- كه موضوع را بسبب او تقديرى لازم نيايد- و در تصور آن هيات- احتياج
نيفتد به تصور نسبتى غير آن هيات- و مجموع اين رسم- دال باشد بر امتياز كيفيت از ديگر
مقولات- چه جوهر هيات نبود- و بسبب كم موضوع را تقديرى لازم آيد- و در تصور هفت مقوله
ديگر- به تصور نسبتهائى غير هيات احتياج افتد- چنانك بعد از اين معلوم شود- و كيفيت
را چهار نوع بزرگ باشد- اول كيفيات محسوسه بحواس پنجگانه- و آن را انفعاليات و انفعالات