استيناس
زيادت بود- و باين سبب- در مخاطبات با متعلمان يا با عوام بيشتر استعمال كنند- و بر
جمله مقصود بالذات در اين مقدمات حد تام است- و ديگر تعريفات مقصود بالعرض- و با ديگر
صناعات مناسبتر تواند بود- چه فائده اصلى- از تحديد تحصيل صورت عقلى است مطابق محدود-
نه تمييز تنها چنانك اهل ظاهر پندارند- چه تمييز خود بضرورت تابع تصور حقيقى بود- و
اقتصار بر طلب تمييز مغنى نباشد از آن- با آنك تمييز تام- استدعاء تقدم حصول تصور متميز
و متميز عنه- يعنى هر چه غير او باشد از متصورات نامتناهى كند- و اول دور بود و دوم
محال- و باشد كه چيزى بين بود بحسب بعضى عوارض- و غير بين بود بحسب ذات يا بحسب ديگر
عوارض- مانند نفس از آن جهت كه موجب است- و متصرف در بدن بين است- و از آن جهت كه ماهيت
او چيست- و جوهر است يا عرض غير بين است- پس باعتبار اول از حد مستغنى بود- و باعتبار
دوم بحد محتاج- و هر چه مطلقا بين بود- بحسب عقل يا حس اشتغال بتعريف آن بىفائده بود-
كه هيچ بيان در تعريف او- افادت آن معرفت كه بعقل يا حس حاصل باشد- نتواند كرد فضلا
عن الزياده- و ببايد دانست كه- هيچ تعريف حدى و رسمى و مثالى- بيك لفظ مفرد نتواند
بود- چه انتقال از معنئى مفرد بمعنى ديگر- بسبب لزوم يا وجهى ديگر صناعى نباشد- و مراد
بتعريفات در اين موضع تعريفات صناعى است- كه تصرفات اختيارى را در آن مدخلى بود- و
آن بتاليف معانى باشد- كه اجزاء قول باشند در اصناف تعريفات
فصل
سيم در ابتداء سخن در حد و بيان مناسبت و مباينت برهان و حد
قومى
گفتهاند- حد قولى باشد مشتمل بر تفصيل آن معانى- كه اسم بالذات بر آن دلالت كند بر
اجمال- بحسب وضع واضعان و فهم مستمعان-