و
آنچه بين نبود- اگر مركب و معلول بود و مقومات و عللش بين بود- آن را بحدود اكتساب
توان كرد اكتسابى تام- و اگر بسيط يا غير معلول بود- و معلولات و اعراض ذاتى و غير
ذاتى- و خواص و لوازمش بين بود آن را برسوم اكتساب توان كرد- اكتسابى ناقصتر از قسم
اول- و اگر آن را شبيهى يا ضدى بود- بمثالى بر آن وقوفى حاصل تواند شد وقوفى بعيد-
و آنچه بخود بين نبود- و آن را مقومات و علل و معلولات و عوارض و نظاير بين نباشد-
طريقى نبود بمعرفتش اصلا- و هر يكى از علل و معلولات كه در حدود آيند- بايد كه ذاتى
و مساوى بود- و معلولات مساوى ذاتى مانند اعراض ذاتى باشد- و خواصى كه بمثابت اعراض
ذاتى بود- و علل متقدم بود بر مطلوب و معلولات متاخر ازو- و علل اتفاقى و اعراض غريب
را- در حدود و رسوم مدخلى نباشد- و بعد از تقرير اين معانى باسر سخن شويم- و گوئيم
تعريفات يا به چيزهائى بود- كه بر معرف متقدم بود و آن مقومات و علل باشد- يا به چيزهائى
كه از او متاخر بود- و آن خواص و عوارض بود- يا بمركب از هر دو صنف يا بخارج از هر
دو صنف- و اول يا بمجموع مقومات و علل بود و آن حد تام بود- يا ببعض از آن و آن حد
ناقص بود- و حد تام مشتمل بر اجناس و فصول باشد- و در حد ناقص از فصلى چاره نبود و
الا افادت تميز نكند- و كمترين فائده كه از تعريف مطلوب باشد افادت تميز بود- و حد
تام يكى بيش نتواند بود و حدود ناقص بسيار بود- و چندانك ذاتيات در او بيشتر بود بتام
نزديكتر بود- و در ترتيب اعم مقدم بايد داشت چه اعم اعرف بود- و نيز اخص باستلزام بر
اعم دال بود- پس از تقديم اخص بر اعم شبه تكرارى حادث شود- چه اعم يك بار بقوت در اخص
داخل بود- و يك بار ديگر بفعل ايراد كرده شود- اما چون اعم مقدم بود و باخص مقيد شود-
از اين علل خالى باشد- و اما تعريف بخواص و اعراض رسم مفرد بود- و بايد كه افادت تميز
كند و الا رسم نبود- و افادت تميز يا بخواص بود- چنانك تعريف انسان