پس
كدام صنف است پس كدام شخص- و تحصيل و استكمال اين معرفت در ذهن آن كس- بسبب وقوف بر
مخصصات واحدا بعد واحد مقتضى آن نباشد- كه آن شخص را در وقتى وجودى عام بوده باشد-
و بعد از آن بتدريج خاص شده- و مع ذلك اقتضاء آن نكند- كه در بعضى احوال آن كس مخطى
بوده باشد- و معرفت او غير مطابق وجود بوده و بعد از آن مصيب شده- و معرفتش مطابق گشته-
و همچنين اگر كسى آتش را نشناسد- و اول احساس دودش كند و آتش را مصدر دود داند- و بعد
از آن نورش احساس كند- و داند كه مصدر دود مضيئى است- پس حرارتش احساس كند و داند كه
مسخن است- پس جرمش مشاهده كند- لا محاله معرفت او در تزايد بود تا رسيدن بمعرفت حقيقى-
و چون حال معارف اين است- پس شايد كه يك چيز معروف بود بمعرفتى عام- و ناقص و مجهول
بود از روى خصوص و كمال- و مطلوب بود از آن روى كه بذات يك چيز بود- تا بوجه مجهول
نيز معروف شود- و بعد از وجدان دانند كه مطلوب همان چيز است- كه بوجهى معروف بوده است-
و هيچ نقص بر اين قاعده وارد نباشد و شك او زايل شود
فصل
دويم در ذكر تصورات مكتسب و غير مكتسب و اشارت باصناف تعريفات
معانى
متصور در عقول و اذهان- يا بنفس خود بين و مستغنى از اكتساب بود يا نبود- و قسم اول
يا معقول محض بود- مانند وجود و وجوب و امكان و امتناع- يا محسوس بود بحواس ظاهر- مانند
حرارت و برودت و سواد و بياض و نور و ظلمت- يا مدرك بحواس باطن و وجدان نفس- مانند
شادى و غم و خوف و شبع و جوع- و فرق ميان قسم اول و اين دو قسم- آنست كه بمعقول صورتهاى
كلى مىخواهيم- كه حواس را بادراك جزويات آن طريقى نبود- و اگر چه آن جزويات مقارن
محسوسات باشند- اما از شان عقل بود كه بقوت تمييز آن را- به تنهائى مجرد از محسوسات
ملاحظه كند- بتجريد