عرض
دال است بر آن حقيقت- كه او عارض غيرى است- و نه معنى رسم او- پس هر يكى از اجناسى-
كه عرض لازم آن اجناس است جنس عالى است- چه دال بر آن حقيقت و ذات است- و هيچ ذاتى
نيست كه ميان همه مشترك باشد- و بجاى جنس بود همه را- و اين است بيان آنچه گفته شد
فصل
چهارم در تعريف كميت و بيان انواع و اقسام او
كميت
و مقدار در لغت دو لفظ مترادفند- دال بر آنچه لذاته قابل مساوات و لا مساوات باشند-
بتطبيق وهمى يا وجودى- و لا مساوات تفاوت بود- و بيان اين رسم آنست كه- چيزهائى هست
كه قابل مساوات و لا مساوات است- مانند سطوح و اجسام كه- ممكن باشد كه گويند بعضى مساوى
بعضى است- و بعضى مساوى بعضى نيست- بلك بزرگتر است يا خردتر- و چيزهائى هست- كه قابل
مساوات و لا مساوات نباشند- مانند جواهر مفارقه- كه نتوان گفت كه نفسى مساوى نفسى است-
يا بزرگتر يا خردتر از اوست- و آنچه قابل مساوات و لا مساوات باشد هم- دو گونه بود-
بعضى بود كه لذاته قابل مساوات و لا مساوات باشد- و بعضى باشد كه لغيره بود- مثلا چون
گويند- اين زمين مساوى آن زمين است- اگر از علت آن پرسند كه چرا چنين است- گويند بسبب
آنك- اين ده ذراع است و آن ده ذراع- و يا چون گويند- اين جامه درازتر است از آن جامه-
و اگر از علت پرسند گويند بسبب آنك- اين ده ذراع است و آن هشت ذراع- سبب مساوات زمينها-
مساوات ده ذراع و ده ذراع نهاده باشند- و سبب تفاوت جامها- تفاوت ده ذراع و هشت ذراع-
پس زمين و جامه قابل مساوات و تفاوت- نه بذات خودند بل بسبب آنك- ممسوحند بذراعهائى
معدود- و اگر گويند چرا ده مساوى ده است- و بيشتر از هشت گويند- بسبب آنك آنجا دو دهاند
و اينجا ده و هشت-