ما
اقدم و اعرف باشند- سلوكى برهانى بود- اما در اول و دوم سلوك از اقدم و اعرف بطبع و
عقل- و از اعرف بنسبت با ما به اعرف بطبع بود- و در سيوم اگر علل مادى يا صورى باشد
همچنان- و الا سلوك از اقدم و اعرف بطبع- و عقل بغير اقدم و اعرف بود بهر دو وجه- و
سلوك از مركبات ببسايط و اشخاص بانواع- بر وجه استقراء سلوك استدلالى بود نه برهانى-
اين است شرطهائى كه- در همه مقدمات برهانى واجب باشد رعايت آن- و باقى شرايط مقدمات
آنست كه- محمول موضوع را ذاتى و اولى بل كلى و ضرورى باشد- و معنى هر يكى از اين شرايط-
غير آنست كه در پيشتر گفتهايم- اما ذاتيت محمول وجه مناسبت مذكور باشد- و در همه مقدمات
واجب بود كه رعايت كنند- و باقى شرايط خاص بود- بانچه مطلب در وى كلى و ضرورى باشد-
چنانك حال هر يك بشرح ياد كنيم انشاء الله تعالى
فصل
دهم در ذاتى بحسب اين صناعت
مناسبت
مقدمات و نتايج برهانى آن بود- كه محمولات مقدمات- موضوعات خود را ذاتى باشند تا غريب
نبود- چه غريب علت حكم نتواند بود- و ذاتى در اين موضع عامتر است از آنچه در ايساغوجى
گفتهايم- چه ذاتى آنجا اجزاء حد باشد- كه مقومات محدود بود و آن جنس و فصل بود- و
جنس و فصل هر يكى از جنس و فصل- و اينجا اعراضى ذاتى را هم ذاتى خوانند- و آن محمول
باشد كه- لحوقش موضوع را بحسب ذات موضوع بود- نه بسبب امرى عامتر يا خاصتر از او-
مانند حركت ارادى حيوان را- و امثال اين محمولات را باشد كه مقابل نبود- مانند تساوى
زوايا با دو قائمه مثلث را- و قبول تجزيه نامتناهى مقدار را- و باشد كه مقابل بود مانند
زوجيت و فرديت عدد را- و استقامت و انحناء خط را- و باشد كه ميان