و
احتباس آن در سراقه ملآن و اندفاعش در انبوبها- چه علت جمع بنوع يكى است و آن ضرورت
عدم خلاست- و باشد كه علت بحسب جنس يكى بود- مانند صدا و قوس قزح كه علت هر دو انعكاس
محسوس است- اما در يكى سمعى و در ديگرى بصرى- و اگر علت در مسائل بسبب قرب و بعد مختلف
شود- اقتضاء اتحاد مسائل نكنند- مانند وجود ريه كه علت وجود تنفس و وجود صوتست- اما
در دوم بتوسط اول است- و جنس چون علت حمل امورى شود- عامتر يا مساوى خود بر نوع- مانند
حيوان كه علت حمل جسم و حساس بود بر انسان- اوسط علت فاعلى بوده باشد نتيجه را- چنانك
گفتيم- و اگر چه علت غائى اكبر تنها باشد- چه نوع از كمالات جنس بود- و آنچه بعضى منطقيان
گفتهاند- كه علت موضوعى است خطا است- چه موضوع اينجا نه بان معنى است كه در علل بكار
دارند- و منشأ اين سهو اشتراك لفظ است
فصل
هفتم در حال مطلوبهائى كه آن را سببى نبود و حال استقراء و تجربه و ذكر مبادى برهان
هر
حكم كه آن را سببى نبود يقينى نتواند بود- چه موضوع قضيه چون اقتضاء وجوب حكم نكند-
و اوسطى كه از جهت افادت حكم وضع كنند غير سبب باشد- لا محاله حكم به نظر با غير سبب
ممكن بود نه واجب- پس يقينى نبود- و همچنانك قياس در اين موضع افادت يقين نكند- استقراء
هم نكند- چه در استقراء جزويات موضوع كه مساوى او باشند- در دلالت متوسط شوند ميان
محمول و موضوع- پس بثبوت حكم در هر يكى از جزويات با هم- بىسببى تواند بود يا بسببى-
و اول بين بود يا نبود اگر بىسببى بود و بين بود- و در اكثر مواضع كه استقراء بكار
دارند بر اين وجه بود-