در
نفوس راسخ باشد- يا بسبب قوتى از قوتهاى نفس ناطقه غير عقلى- مانند رقت يا حميت يا
حيا يا غير آن- مقبول بود بنزديك همه كس- و بر جمله بنزديك عقل عملى صحيح باشد- و اما
نزديك عقل نظرى بعضى صادق بود- و بعضى كاذب و آنچه صادق بود باشد- كه صدقش ببرهانى
معلوم شود- و ببايد دانست كه نه هر مشهورى صادق- بل مقابل مشهور شنيع بود و مقابل صادق
كاذب- و صادق هر چند بحكم اغلب مشهور بود- اما گاه بود كه بسببى از اسباب چنانك گفته
شود- مشهور نبود و نقيضش مشهور بود- و باشد كه حكمى بقيدى خاص صادق بود و بىآن قيد
مشهور- و مثال مشهور كاذب قبح ايذاى غير است بسبب منفعت خود- چه ذبح حيوان كه نوعى
از آن است- بحسب عقل قبيح نيست- و اين صنف را ذايعات نيز خوانند- و آنچه از آن جمله
بحسب مصلحت عموم- يا بحسب سيرتى پسنديده بود آن را آراء محموده خوانند- ى مشهورات محدود-
و آن چنان بود كه بنزديك قومى مشهور باشد- چنانك تصديق بانك تسلسل محال است- بنزديك
متكلمان و هر اهل علمى و صناعتى را- مانند آن مشهورات باشد كه- بنزديك غير ايشان باشد
كه مقبول نبود- يا قضايائى كه شخص معين تسليم كرده باشد- و آن را ملتزم شده- و آن را
در حجتى كه بر ابطال راى او تاليف كنند- بكار توان داشت و مبدأ قياسى شود- و آن را
وضعيات خوانند- و اين سه صنف مبادى قياسات جدلى بود- يب قضايائى بود كه- متعلم را در
مبادى تعليم تسليم بايد كرد- تا بعد از آن- در علمى ديگر يا هم در آن علم تصديقش معلوم
شود- و آن تسليم اگر بر سبيل استنكار بود- آن را مصادرات خوانند- و اگر بر سبيل مسامحت
و طيب نفس بود- اصول موضوعه خوانند- و اين صنف جز در مبادى علوم نيفتد- و اين صنف را
با وضعيات بهم مسلمات خوانند- يج مقبولات و آن قضايائى بود كه- از كسى كه بصدق او