پس
بهرى متضاد چنان آيد كه علم بهر دو يك علم نباشد- پس قياس مقاومت بر هيات يكى از اين
دو شكل باشد-
ضمير
چنانك
گفتهايم قياسى بود كه كبرايش محذوف بود- و علت حذف يا غايت وضوح بود چنانك گوئيم-
خط ا ب و خط ا ج از يك مركز بيك محيط شدهاند- پس متساوى باشند- يا آنك خواهند كه كذب
مخفى باشد چنانك گويند- فلان شخص بشب طوف مىكند پس خائن است- چه بتصريح كبرى كذبش
ظاهر شود- و اين صنف در خطابيات بيشتر افتد-
دليل
نزديك
بعضى متقدمان قياسى بود- كه كبراى او رائى باشد- و رائى مقدمه محمود باشد مشتمل بر
حكم- بانك چيزى موجود است يا نيست يا بودنى است يا نيست- يا كردنى است يا نيست حكمى
عام يا اكثرى- و هر چند مراد در آن مقدمه كلى بود- اما بر وجه اهمال استعمال كنند-
بر اين وجه كه الاصدقاء ناصحون- و من طلب و جد وجد و اضاعه الفرصه غصه- و امثال اين
وقوعش در قياسى بود كه صغرايش شخصى بود- و در اكثر احوال صغرى حذف كنند- چنانك در اثناء
محاورات متداول بود- و اين قياس را دليل از بهر آن خوانند- كه مقدمه كبرى دليل حصول
آن حكم باشد در شخص مذكور-
قياس
علامت
ضميرى
بود كه- اوسطش علامت حصول اكبر بود در اصغر- و بر هيات اشكال افتد- اما در شكل اول
چنانك گويند- اين زن شير دارد پس بزاده است- و در شكل دوم چنانك گويند- اين زن زرد
روى است پس آبستن است- و در شكل سيم چنانك گويند شجاعان ظالم باشند- چه حجاج شجاع بود
و ظالم بود- و از اين قياسات آنچه بر هيات شكل اول بود مطرد باشد- بخلاف ديگرها- از
بهر آنك اوسط در آنچه بر هيات