استقراء
حاصل شود- و در تمثيل چون هر دو حد را در لاحقى اشتراك يابيم- حكم كنيم باشتراك در
لاحقى ديگر- كه معلول لاحق اول باشد در يك حد- و اين معانى بعد از معرفت خلف و استقراء
و تمثيل مقرر شود- و ببايد دانست كه اين لواحق و ملحوقات- بعضى حقيقى بود و بعضى بحسب
شهرت- و بعضى شبيه بود بحقيقى يا مشهور- و بهر اعتبار كه گيرند- مقدماتى كه بحسب آن
اعتبار حاصل شود- از آن مقدمات قياساتى مناسب آن مقدمات حاصل آيد- برهانى يا جدلى يا
مغالطى- چنانك بعد از اين معلوم شود- و بعضى قسمت تنها را از اقسام قياس شمردهاند
و آن غلط باشد- چه از قسمت مقدمه شرطى انفصالى بيش حاصل نيايد- و تاليف قياس از اقتران
با مقدمه ديگر- يا استثناء عين با نقيض يك ركن تواند بود- و بعضى گفتهاند بقسمت و
حد- يعنى قول شارح اكتساب توان كرد- و بيان فساد اين مقالت نيز بعد از اين معلوم شود-
و در اين مقام معلوم شد- كه بىمعرفت اجناس عاليه و آنچه بمثابت آن باشد- از امور عامه
اكتساب مقدمات صورت نبندد- چنانك در صدر مباحث مقولات عشره گفتهايم
فصل
ششم در تحليل قياس
قياساتى
كه در علوم و اثناء محاورات- از جهت اثبات و ابطال مطالب ايراد كنند- بيشتر آن بود
كه از ترتيبهاى مذكور تحريف يافته باشد- و باشد كه مقارن چيزهائى بود كه بمثابت حشو
بود- يا بر نوعى اضمار مشتمل بود- پس چون خواهند كه حال قياس و مقدمات استكشاف كنند-
لا محاله آن را بتحليل يا بترتيب طبيعى بايد برد- و چون خواهند كه تحليل كنند- اول
مطلوب را از حشو و زوايد ملخص بايد كرد- و حدودش از يكديگر متميز تا كيف و كم تصور
كرد- و اگر بعضى حدود مقيد بود به قيدهاى بسيار- يا الفاظ بسيار بود مؤلف بتاليف تقييدى
اولى- آن بود كه لفظى مفرد بجاى آن بنهند-