باشند-
بيرون جوهر كه او را جزو نباشد و بسيط بود- و از آن جهت او را جنسى ديگر نبود- و در
تحت نوع الانواع اختلافاتى كه ميان اشخاص افتد- مانند ترك و تازى و سياهان و سفيدان-
و مردان و زنان بعوارض باشد نه بذاتيات- و اينها را آنجا اصناف خوانند بحسب اصطلاح-
تا باجناس و انواع مشتبه نشود
فصل
سيوم در احوال فصول
و
فصل باضافت با نوع مقوم باشد- چه ذاتى است او را و داخل در ماهيت او- مانند ناطق انسان
را- و باضافت با جنس مقسم باشد- چه قسمت كند جنس را بحصه كه جزو نوع بود- و بغير آن
حصه كه حصص ديگر انواع بود- مانند ناطق حيوان را- چه حيوان باين فصل منقسم شود بناطق
و غير ناطق- و هرآينه هر جنسى را فصلى مقسم بود- تا در تحت او نوعى حاصل شود- مانند
قابل ابعاد ثلاثه جوهر را- و ذو نفس غاذيه و ناميه و مولده جسم را- و حساس و متحرك
بارادت نامى را و ناطق حيوان را- و هر فصلى از اين فصول مقوم نوعى باشد- كه در تحت
آن جنس بود- و هر فصلى كه مقسم جنسى بود- مقسم جنسهائى بود كه بالاى او بود- مانند
ناطق كه مقسم حيوانست- و مقسم جوهر و جسم نيز باشد- اما لازم نبود- كه مقسم جنس عالى
مقسم جنس سافل بود- چه قابل ابعاد ثلاثه كه مقسم جوهر است- مقسم حيوان نبود بل باشد
كه مقوم او بود- و هر فصلى كه مقوم نوعى بود- مقوم نوعهايى بود كه شيب او بود- و لازم
نبود كه مقوم نوعى بود كه بالاى او بود- بل باشد كه مقسم باشد- و باشد كه فصل را مقوم
جنس خوانند- يعنى مقوم آن حصه از جنس را كه نوع باشد-