در
جواب ما هو بود- يا مقول در جواب اى شىء هو- و تمام ماهيت خود عين جواب ما هو است-
پس ذاتى باين اعتبار دو قسم شود- مقول در جواب ما هو و مقول در جواب اى شىء هو
فصل
سيم در اقسام عرضى
عرضى
يا لازم بود يا مفارق- و لازم يا لازم ماهيت بود يا لازم وجود- و ماهيت در عقل غير
وجود بود در خارج- چه تصور ماهيات با شك در وجود خارجى ممكن بود- و نيز موجودات تواند
بود در خارج- كه تصور ماهيات آن متعذر بود- مثال لازم ماهيت زوجيت دو را- و مثال لازم
وجود سياهى زنگى را- و هر لازم ماهيتى لازم وجود بود- و لازم وجود بود كه لازم ماهيت
نبود- و لازم ماهيت بين بود يا غير بين- بين چنان بود كه لازم ماهيت بود بىواسطه-
مثل زواياء سهگانه مثلث را- و غير بين چنان بود- كه لازم ماهيت بود بتوسط لوازم ديگر-
يا مقومات ماهيت- مانند مساوى دو قائمه بودن زواياء سهگانه مثلث را- و چنين لوازم
محتاج بيانى بود- يعنى ببيانى لزومش معلوم شود- و آن عبارت از استحضار متوسطات بود
در ذهن- چه هر لازمى كه بىمتوسط بود- بنفس خود بين بود- و چون با متوسطى بود- به تصور
متوسطى كه آن لازم او را بين باشد- ماهيت مفروض را نيز بين شود- و باشد كه ميان لازم
بين و ميان ذاتى مقوم- كه جزو ماهيت بود اشتباه افتد- بسبب امتناع انفكاك تصور هر دو
از تصور ماهيت- اما چون تامل رود- تصور آن ذاتى بر تصور ماهيت سابق بود برتبت- چه تصور
آن ذاتى علت تصور ماهيت بود- و تصور ماهيت هم برتبت- بر تصور لازم متقدم بود- چه تصور
ماهيت علت تصور لازم باشد- مثلا وجود اضلاع سهگانه مثلث را ذاتى است- و وجود زواياء
سهگانه عرضى لازم- و چون تصور مثلث بىتصور