حيوانست
و هر حيوانى جسم- پس هر انسانى جسم است- و اين سخن و نقيضش بالفعل در قياس مذكور نيست-
و مثال قياس استثنايى- اگر زيد مىنويسد دستش مىجنبد- و ليكن مىنويسد پس دستش مىجنبد-
و در اين صورت نتيجه مذكور است- چه عين تالى متصله است- و اگر چه موضوع نيست بل موضوع
تمامى متصله است- و همچنين و ليكن دستش نمىجنبد پس نمىنويسد- و نقيض اين سخن بالفعل
مذكور است چه عين مقدم است- و قياس اقترانى سه نوع بود- از حمليات تنها يا از شرطيات
تنها يا از هر دو بهم- و نوع دويم يا از متصلات تنها بود- يا از منفصلات تنها يا از
هر دو بهم- و نوع سيوم يا از حملى و متصلى بود- يا از حملى و منفصلى- پس جمله انواع
قياسات اقترانى نه نوع باشد- و حمليات تنها بر جمله مقدم بود بحكم بساطت- پس ابتدا
بشرح قياسات حملى كنيم- و بعد از اين ديگر انواع ايراد كنيم انشاء الله تعالى
فصل
سيم در اجزاء قياسات و بيان هيات اقتران مقدمات
قياس
چنانك گفته آمد مؤلف از مقدمات بود- و مقدمه هر قضيه باشد كه جزوى از قياسى بود- و
نتيجه هر قضيه باشد كه لازم قياسى بود- و اين تعريفها رسمى است- و مقدمه را مقدمه از
بهر آن گويند- كه بطبع بر نتيجه متقدم بود- و هر قرينه كه قياس بود آن را منتج خوانند-
و آنچه قياس نبود آن را عقيم خوانند- و اجزاء مقدمه و نتيجه را- كه محكوم عليه و محكوم
به باشند- در هر يكى حدود خوانند- بحكم مشابهت به اركان نسبت در كميات- كه اهل علم
رياضى آن را هم حدود خوانند- و اسم حد بر اين اجزاء و بر اركان نسبت بطريق تشابه بود-
بر هر