عام
وصفى مخالف- و با نقيض عرفى لا مشروط عام- يا مشروط عام موافق يا مطلق عام وصفى مخالف-
و با نقيض عرفى لا مشروط لا دايم- يا دايم ذاتى موافق يا مشروط اخص موافق- يا مطلق
عام وصفى مخالف- و بر اين قياس در باقى جهات
فصل
نهم در تعريف عكس و بيان عكس مستوى در موجهات
عكس
بر وجهى مجمل پيش از اين بيان كرده آمده است- اكنون مىگوييم- در عرف اهل اين صناعت
عكس آن بود- كه محمول قضيه موضوع كنند- و موضوعش محمول- يا مقابل محمول موضوع و مقابل
موضوع محمول- بشرط آنك كيفيت و صدق بر حال خود بماند- و بقاء كميت و جهت بر حال خود
شرط نباشد- و اگر خواهيم كه- اين تعريف قضاياى شرطى را نيز شامل بود- بجاى موضوع محكوم
عليه گوئيم- و بجاى محمول محكم به- و عكس دو گونه بود- يكى آنك عين موضوع و محمول منعكس
كنند- و آن را عكس مستوى خوانند- و ديگر آنك مقابل هر دو منعكس كنند- و آن را عكس نقيض
خوانند- و در حمليات بمقابل- مقابل تحصيل و عدول يا ايجاب و سلب مفرد خواهند- نه مقابل
تضاد يا نوعى ديگر- و در شرطيات بمقابل نقيض خواهند- و قدما عكس در كتاب قياس آوردهاند-
چه عكس مستوى از مقدمات بيان بعضى قياسات است- چنانك بعد از اين معلوم شود- و متاخران
بسبب آنك- اين بحث تعلق بقضاياى مفرده دارد- با اين باب مناسبتر شمردهاند- و ابتدا
بعكس مستوى كنند- و از محصورات در عكس مستوى- ابتدا بسالبه كلى كه بقاء كميت بر حال
خود- در كليات جز در سالبه صورت نبندد- و انعكاس سالبه كلى نيز واضحتر باشد- پس گوئيم-
سالبه كلى در بعضى موجهات منعكس شود- و عكسش هم سالبه كلى بود- و در بعضى