لفظ
يا مفرد بود يا مؤلف- لفظ مفرد آن بود كه- جزوى از او بر جزوى از معنى او دلالت نكند-
مانند انسان كه بر مردم دال است- چه جزوى از اين لفظ بر جزوى از معنى دال نيست- بلك
جزء اين لفظ- در اين حالت كه جزو اين لفظ است- بر هيچ چيز دال نيست اصلا- و لفظ مؤلف
آن بود- كه جزوى از او بر جزوى از معنى او دلالت كند- مانند هذا الانسان كه دال است
بر اين مردم- چه لفظ هذا- دال بر اين باشد كه اسم اشارت است و انسان بر مردم- و اين
را قول نيز خوانند- و باشد كه لفظى بيك اعتبار مفرد باشد- و به ديگر اعتبار مؤلف- مانند
عبد الله كه چون اسم علم شخصى بود مفرد بود- چه اسماء اعلام را در مسميات- جز تعيين
و اشارت هيچ دليل ديگر نبود- و چون بنده خداى خواهند مؤلف بود- و اين چنين مفرد را
بعضى مركب خوانند- و مركب در منطق غير مركب بود در نحو- چه خمسه عشر و امثالش مركب
بود در نحو- و در منطق مؤلف است- و عبد الله كه اسم علم است- مؤلف است در نحو و مركب
در منطق- و باشد كه حرفى مقارن لفظى شود- و بان چيزى در معنى بيفزايد- و بنزديك منطقى
آن حرف با آن لفظ مؤلف بود- مانند الرجل و رجل- كه با لام اقتضاء تعريف مىكند و با
تنوين اقتضاء تنكير- و لفظ مفرد- يا دال بود بر معنى در نفس خود باستقلال- يا دال بود
در غير خود بتبعيت- مثال اول چون رجل كه دالست بر مرد- و مثال دويم لام تعريف- كه در
الرجل دال است بر تعريف رجل- و تعريف بىچيزى كه باو معرف شود تصور نتوان كرد- بخلاف
رجل كه بنفس خود متصور است- و قسم اول اگر دلالت نه از آن جهت كند- كه واقع شود در
زمانى محصل آن را