بقرينه
نگرند- يكى را قرينه ضعف بود و ديگرى را فعل- و همچنين نظر در اضافه و عدمش- كه در
يك موضع اضافى بود- و در ديگر موضع غير اضافى- مانند زن كه با شوهر گويند و زن كه با
مرد گويند- و همچنين نظر در تضاد- كه يكى را ضد بود و ديگرى را نبود- مانند طاق در
عدد كه ضد جفت بود- و در بنا كه ضدش نبود- و يا هر دو را ضد بود و ليكن مختلف بود-
مانند تيز در آواز و در اجسام صلب- كه ضد يكى گران بود و ضد ديگر كند- و گران آنجا
كه ضدش سبك بود- و آنجا كه ضدش تيز بود- و يا هر دو را ضد بود و مختلف نبود- و ليكن
يكى را ميان ضدش متوسط باشد و ديگر را نباشد- مانند زاويه حاده كه ضدش منفرجه است-
و ليكن در مستقيم الخطين ميان هر دو متوسطى است- و آن قائمه است- و در آنچه يك ضلع
مستقيم بود- و ديگر مستدير متوسط نيست- و بر اين قياس مىبايد كرد- و مراد از ضد در
اين موضع مقابل است- و آن عامتر بود از ضد حقيقى-.
و
باشد كه لفظى بر شخصى افتد- بتواطى بنسبت با شخصى ديگر- و باشتراك بنسبت با شخصى ثالث-
مانند چشمه كه بر چشمه آب افتد- بر تواطى بنسبت با چشمه آبى ديگر- و باشتراك بنسبت
با چشمه ترازو- و نيز باشد كه- اين لفظ باين دو نسبت ميان دو شخص بود- و ليكن در يكى
بدو جهت- مانند اسود- بر شخصى كه اسود بود و نامش اسود بود و بر قير- و باشد كه يك
لفظ باشتراك بر يك شخص تنها افتد- و ليكن از دو جهت- چنانك اسود بر اسودى كه نامش اسود
بود- و از اين جنس اعتبارات بسيار واقع تواند بود- و اين قدر مثال را كافى بود- و بعضى
از مباحث اين فصل خارج است از علم منطق- و اما چون باين نوع سخن مناسب است- بر اين
وجه ايراد كرده آمده و الله المستعان