بر
نور باصره و بر نور بصيرت- و در اين موضع گاه باشد كه- غرض از اطلاق لفظ در معنى- شبيه
طلب بلاغت بود در سخن- يا مبالغه در معنى- و چون چنين بود- خالى نبود از آنك در اطلاق
لفظ بر شبيه- اظهار مشابهت كنند با اصل يا نكنند- بل چنان فرا نمايند- كه دلالت اين
لفظ بر شبيه نيز- دلالتى است بر سبيل اصالت- و اول را تمثيل و تشبيه خوانند- مانند
اطلاق ماه بر جرم سماوى بوضع- و بر روى نيكو بتشبيه يا بتمثيل- و همچنين شير بر حيوان
و بر مرد شجاع- و دويم را استعاره خوانند- مانند اطلاق ذنب السرحان بر صبح اول و اما
آنچه گفتهاند مجاز آن بود كه- لفظ در ظاهر بر چيزى اطلاق كنند- و مراد غير آن چيز
بود- بحسب قرائن عقلى يا قرائن لفظى- چنانك و اسأل القريه- و حقيقت بخلاف اين باشد
خاص باشد باقوال مؤلفه- قسم دويم آنك اطلاق لفظ در اصل ممهد بود- و در شبيه نيز استعمال
كنند- و ليكن نه باعتبار ملاحظه اصل- بلك آن مناسبت و مشابهت- كه در اصل اطلاق بوده
باشد- بر شبيه در وقت اطلاق معتبر ندارند- و اين قسم بدو قسم شود- يكى آنك شبيه در
اطلاق مساوى اصل بود- و آن را اسماء منقوله خوانند- مانند اطلاق ماه بر جرم سماوى بوضع-
و بر مدتى معين بنقل- و همچنين اطلاق عدل بر داد كه صفت است- و بر دادگر كه موصوف است
باين صفت- و ديگر آنك شبيه بر اصل راجح شود- و آن هم دو نوع بود- يكى آنك اطلاق بحسب
جمهور بود- و آن را متعارف خوانند- مانند اطلاق لفظ غايط- بر زمين نشيب بوضع و بر حدث
مردم بعرف- و ديگر آنك- اطلاق بحسب اصل صناعتى بود و آن را مصطلح خوانند- چنانك اطلاق
لفظ قديم