19- و كاروانى فرا رسيد، مامور آب را (بسراغ آب) فرستادند، او دلو خود را در
چاه افكند، و صدا زد: مژده باد: اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى) و اين امر را
بعنوان يك سرمايه از ديگران مخفى داشتند و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند
آگاه است.
20- و او را به بهاى كمى- چند درهم- فروختند، و نسبت به (فروختن) او بىاعتنا
بودند (چرا كه مىترسيدند رازشان فاش شود).
تفسير: به سوى سرزمين مصر.
يوسف در تاريكى وحشتناك چاه كه با تنهايى كشندهاى همراه بود، ساعات تلخى را
گذرانده اما ايمان به خدا و سكينه و آرامش حاصل از ايمان، نور اميد بر دل او افكند
و به او تاب و توان داد كه اين تنهايى وحشتناك را تحمل كند و از كوره اين آزمايش،
پيروز بدر آيد.
چند روز از اين ماجرا گذشت خدا مىداند، بعضى از مفسران سه روز و بعضى دو روز
نوشتهاند.
بهر حال" كاروانى سر رسيد" (وَ
جاءَتْ سَيَّارَةٌ) [1] و در آن نزديكى منزل گزيد، پيدا است نخستين حاجت كاروان
تامين آب
[1] كاروان را به اين جهت"
سياره" گفتهاند كه دائما در سير و حركت است.
نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 9 صفحه : 353