نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 9 صفحه : 345
هوشيار پر تجربه همين كه چشمش بر آن پيراهن افتاد، همه چيز را فهميد و گفت:
شما دروغ مىگوئيد" بلكه هوسهاى نفسانى شما اين كار را برايتان
آراسته" و اين نقشههاى شيطانى را كشيده است (بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً).
در بعضى از روايات مىخوانيم او پيراهن را گرفت و پشت رو كرد و صدا زد پس چرا
جاى دندان و چنگال گرگ در آن نيست؟ و به روايت ديگرى پيراهن را به صورت انداخت و
فرياد كشيد و اشك ريخت و گفت: اين چه گرگ مهربانى بوده كه فرزندم را خورده ولى به
پيراهنش كمترين آسيبى نرسانده است، و سپس بيهوش شد و بسان يك قطعه چوب خشك به روى
زمين افتاد، بعضى از برادران فرياد كشيدند كه اى واى بر ما از دادگاه عدل خدا در
روز قيامت، برادرمان را از دست داديم و پدرمان را كشتيم، و پدر هم چنان تا سحرگاه
بيهوش بود ولى به هنگام وزش نسيم سرد سحرگاهى به صورتش، به هوش آمد [1] و با اينكه
قلبش آتش گرفته بود و جانش مىسوخت اما هرگز سخنى كه نشانه ناشكرى و ياس و نوميدى
و جزع و فزع باشد بر زبان جارى نكرد، بلكه گفت:" من صبر خواهم كرد، صبرى جميل
و زيبا، شكيبايى توام با شكر گزارى و سپاس خداوند" (فَصَبْرٌ جَمِيلٌ) [2] و سپس
گفت:" من از خدا در برابر آنچه شما مىگوئيد يارى مىطلبم" (وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ).
از او مىخواهم تلخى جام صبر را در كام من شيرين كند و به من تاب و توان بيشتر
دهد تا در برابر اين طوفان عظيم، خويشتن دارى را از دست ندهم و زبانم به سخن
نادرستى آلوده نشود.