نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 9 صفحه : 344
و جوياى حال شد: آنها گفتند:" پدر جان ما رفتيم و مشغول مسابقه (سوارى،
تيراندازى و مانند آن) شديم و يوسف را كه كوچك بود و توانايى مسابقه را با ما
نداشت، نزد اثاث خود گذاشتيم، ما آن چنان سر گرم اين كار شديم كه همه چيز حتى
برادرمان را فراموش كرديم و در اين هنگام گرگ بىرحم از راه رسيد و او را
دريد"! (قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا
نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ).
" ولى مىدانيم تو هرگز سخنان ما را باور نخواهى كرد، هر چند راستگو
باشيم" چرا كه خودت قبلا چنين پيش بينى را كرده بودى و اين را بر بهانه حمل
خواهى كرد (وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ
كُنَّا صادِقِينَ).
سخنان برادران خيلى حساب شده بود، اولا پدر را با كلمه" يا أَبانا" (اى پدر
ما) كه جنبه عاطفى دارد مخاطب ساختند، و ثانيا طبيعى است كه برادران نيرومند در
چنين تفريحگاهى به مسابقه و سرگرمى مشغول شوند و برادر كوچك را به نگاهبانى اثاث
وا دارند، و از اين گذشته براى غافلگير كردن پدر پيشدستى نموده و با همان چشم
گريان گفتند تو هرگز باور نخواهى كرد، هر چند ما راست بگوئيم.
***
و براى اينكه نشانه زندهاى نيز بدست پدر بدهند،" پيراهن يوسف را با
خونى دروغين آغشتند" (خونى كه از بزغاله يا بره يا آهو گرفته بودند) (وَ جاؤُ عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ).
اما از آنجا كه دروغگو حافظه ندارد، و از آنجا كه يك واقعه حقيقى پيوندهاى
گوناگونى با كيفيتها و مسائل اطراف خود دارد كه كمتر مىتوان همه آنها را در تنظيم
دروغين آن منظم ساخت، برادران از اين نكته غافل بودند كه لا اقل پيراهن يوسف را از
چند جا پاره كنند تا دليل حمله گرگ باشد، آنها پيراهن برادر را كه صاف و سالم از
تن او بدر آورده بودند خون آلود كرده نزد پدر آوردند، پدر
نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 9 صفحه : 344