نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 9 صفحه : 213
به عنوان خطيب الانبياء [1] لقب گرفته، گفتارش را كه بهترين راهگشاى زندگى مادى و
معنوى اين گروه بود با صبر و حوصله و متانت و دلسوزى تمام ايراد كرد، اما ببينيم
اين قوم گمراه چگونه به او پاسخ گفتند.
آنها با چهار جمله كه همگى حكايت از لجاجت و جهل و بىخبرى مىكرد جواب دادند.
نخست اينكه" گفتند: اى شعيب ما بسيارى از حرفهاى تو را نمىفهميم" (قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ).
اساسا سخنان تو سروته ندارد! و محتوا و منطق با ارزشى در آن نيست كه ما
بخواهيم پيرامون آن بينديشيم! و به همين دليل چيزى نيست كه بخواهيم آن را ملاك عمل
قرار دهيم، بنا بر اين زياد خود را خسته مكن و به سراغ ديگران برو! ديگر
اينكه" ما تو را در ميان خود ضعيف و ناتوان مىيابيم" (وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً).
بنا بر اين اگر فكر كنى حرفهاى بى منطقت را با قدرت و زور مىتوانى به كرسى
بنشانى، آنهم اشتباه است.
گمان مكن اگر ما حساب تو را نمىرسيم به خاطر ترس از قدرت تو است،" اگر
ملاحظه قوم و قبيلهات و احترامى كه براى آنها قائل هستيم نبود ترا به بدترين
صورتى به قتل مىرسانديم يعنى ترا سنگباران مىكرديم"! (وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ).
جالب اينكه آنها از قبيله شعيب به عنوان" رهط" ياد كردند، كه در لغت
عرب به يك جمعيت كم از سه تا هفت يا ده و يا حد اكثر به گفته بعضى به چهل نفر اطلاق
مىشود، اشاره به اينكه گروه قبيله تو نيز در نظر ما قدرتى