نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 9 صفحه : 181
همسر لوط كه زن بىايمانى بود و به اين قوم گنهكار كمك مىكرد، از ورود اين
ميهمانان جوان و زيبا آگاه شد بر فراز بام رفت. نخست از طريق كف زدن، و سپس با
روشن كردن آتش و برخاستن دود، گروهى از اين قوم منحرف را آگاه كرد كه طعمه چربى به
دام افتاده! [1] در
اينجا قرآن مىگويد:" قوم با سرعت و حرص و ولع براى رسيدن به مقصد خود به سوى
لوط آمدند" (وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ) [2] همان قوم و گروهى كه صفحات زندگانيشان سياه و آلوده به ننگ بود" و قبلا
اعمال زشت و بدى انجام مىدادند" (وَ
مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ).
لوط در اين هنگام حق داشت بر خود بلرزد و از شدت ناراحتى فرياد بكشد و به
آنها" گفت من حتى حاضرم دختران خودم را به عقد شما در آورم، اينها براى شما
پاكيزهترند" (قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ
بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ).
بيائيد" و از خدا بترسيد، آبروى مرا نبريد، و با قصد سوء در مورد
ميهمانانم مرا رسوا مسازيد" (فَاتَّقُوا
اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي).
اى واى" مگر در ميان شما يك انسان رشيد و عاقل و شايسته وجود ندارد"
كه شما را از اين اعمال ننگين و بىشرمانه باز دارد (أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ).
ولى اين قوم تبهكار در برابر اينهمه بزرگوارى لوط پيامبر بيشرمانه پاسخ
گفتند:" تو خود به خوبى مىدانى كه ما را در دختران تو حقى نيست" (قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍ).
" و تو مسلما مىدانى ما چه چيز مىخواهيم"؟! (وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ).